یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آدمهایی هستند که خیلی “وجود” دارند.

آدمهایی هستند که خیلی “وجود” دارند.
نمی گویم خوبند یا بد، چگالی ِ وجودشان بالاست.
اصلا یک «امضا» هستند برای خودشان!
افکار، حرف زدن، رفتار و هر جزئی از وجودشان امضادار است.
اینها به شدت «خودشان» هستند.
یعنی تا خودشان نباشند اینطور خاص و امضادار نمی شوند که!
در یک کلمه، «شارپ» هستند و یادت نمی رود «هستن» هایشان را،
بس که حضورشان پر رنگ است و غالبا هم خواستنی.
رد پا حک می کنند اینها روی دل و جانت،
بس که بَلدند “باشند” …
این آدمها را هر وقت به تورت خورد، باید قدر بدانی …
دنیا پر از آن دیگریهای بی امضایی است،
که شیب منحنی حضورشان، همیشه ثابت است !

قیصر امین پور

و بعد از این همه گناه

و بعد از این همه گناه
گناهِ عاشقی, تباه
و خسته از راهِ درازِ بی کسی
به انتهای جاده
به انتهای کوچه ها, رسیده ام
ولی به شوقِ دیدنت
دوباره از همان بدایتِ سخن
به تو سلام می کنم
رساندنِ سلامِ این خزان نشسته را مگر
صبا دریغ کرده است؟
سلام حضرت آقا,
سلام حضرت یار
سلام حضرت دلبر,
شهنشها, دلدار


زینب زرمسلک صبا

خواستن,توانستن بود

خواستن,توانستن بود
اگر...
برکام دل سوار پشیمانی نبودی
ساعت ها بیدل بودی
عاشق نبودی
وگرنه بر سازدل بی نشان در اوج می ماندی
بی حسرت...


مهتاب ایزدسرشت

هرچند که خسته ایم از این حال نیا

هرچند که خسته ایم از این حال نیا
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا

ما خط تمام نامه هامان کوفی است!
اقای گلم زبان من لال ، نیا

جلیل صفر بیگی

وقتی به‌ دشت ضجه‌هایت کشاندیم

وقتی به‌ دشت ضجه‌هایت کشاندیم
مگذار غروب کنار من بیاساید
مرا بروب!
بیارای!
‌ به‌ خودت بدوز!
وقتی پرندگان دستان وامانده‌ام را مینگرند
مترسکم گمان نکنند؟!
من ایمن و نگاهبان هستی توام!
پروانه محمودی

بخوان ای بلبل زیبا

بخوان ای بلبل زیبا
بخوان بر شاخه سارانم
که من هم در نگاهت خوب میرویم..
بخوان از عشق می‌خوانی
نسیم باد می آید
سرود زندگانی را
تو همچون یار می‌خوانی

پیروز پورهادی

سال ها

سال ها
زیباترین واژه ها را به اسارت گرفتم
زیباترین قفس شد
دهان من
واژه ها در آن رقصیدن

تا به یمن آمدن ت
حکم پروازشان
دهم

نگاه ت چنان سرد بود
واژه ها
بغض کردند
درقفس شکست
و
سال هاست
دهان م دیگر قفس ی دل گیرست

واژه ها هم دیگر برایم
بغض ی سرشار از اندوه دارند
و
پای شان سخت زنجیره شد به احساسم


مژگان بختیاری