یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زاده بارانم و در شوق بهارانم

زاده بارانم و در شوق بهارانم
زاده اردیبهشت آن مه تابانم
زاده لبخند تو و زاده عشقم
زاده تصویر تو آن پاک سرشتم
اردیبهشت را گفتم..
گفتم که تو تصویر خدایی
دل بردی و دل میبری و شور نوایی

پیروز پورهادی

من کویری تشنه ام

من کویری تشنه ام
کوهی پر از دردم
من درختان وجودم را..
خشک می رویانم


پیروز پورهادی

تو پایان خزانی و سرآغاز زمستان

تو پایان خزانی و سرآغاز زمستان
تو لبخند بهاری در شبستان
تو زیبایی چو خورشیدی که خفته ست
به پشت کوه و از چشمی نهفته ست

یلدا را گفتم..
گفتم تو را به نام بلندت میشناسند
نه به گیسوی کمندت..

پیروز پورهادی

زیباترین لبخند بارانی

زیباترین لبخند بارانی
شکوه آبشارانی
چنان آتشگهی زیبا
که در هر چشم گریانیست


پیروز پورهادی

پشت آن پنجره زیباست قشنگ ست بهار

پشت آن پنجره زیباست قشنگ ست بهار
آتشی بر دل تنگ ست و سنگ ست بهار

بهار را گفتم..

گفتم آرامی
گفت در خلوت
گفت مادامی
بوسه بر چشمی
میزند معشوق
دل کند رامی


پیروز پورهادی

خسته ام..

خسته ام..
خسته از روزهای تکراری
خسته از تق تق ساعت های دیواری
خسته از دردم
خسته از زجر و خسته از زندگی های اجباری
خسته از شعر و خسته از افکار
خسته از نبودن کردار
خسته از زنده بودن ها
خسته از زبان گویای کودن ها
خسته از نبودن دارو
خسته از هرچه بیماریست
خسته ام..

خسته از رنگ ها
خسته از دیوار
خسته از شعارهای زنگاری
خسته از لرزه های کودکی مبهوت
خسته از جنگ های تکراری
خسته از مرگم
خسته از دشمن
خسته از هرچه می پنداری
خسته ام..

خسته از روزهای تکراری
خسته از تق تق ساعت های دیواری

خسته ام
خسته ام
خسته ام

پیروز پورهادی

در عاشقی و شعر تو باران آمد

در عاشقی و شعر تو باران آمد
از روزنه چشم هزاران آمد
اشکم لب و گونه را دوانید و برفت
دل را چه کنم هق هق و نالان آمد


پیروز پورهادی

شادی را گفتم..

شادی را گفتم..
گفتم تا به کی غم ها
آیدش بر ما.؟
چون شنید آن رفت
رفت و ما تنها
مانده ایم امروز
غصه و ماتم
میخوریم غم ها

پیروز پورهادی