یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دلم تظاهر می کنم خوبم

دلم تظاهر می کنم خوبم

اما دلم واسه تو بی تابه

نگاه نکن میگم و می خندم

آرامشم با قرص اعصابه

 

لیدا رشیدی

همچون انار

همچون انار
خون دل از خویش می خوریم

غم پروریم
حوصله ی شرح قصه نیست ..

فاضل_نظری

به تو نزدیکم

به تو نزدیکم
مثل خانه‌ای کنار رود،

به من نزدیکی

مثل سیل

به خانه‌های کنار رود…

 

مژگان عباسلو...

بیاومسئله هارا زه راه دل حل کن

بیاومسئله هارا زه راه دل حل کن

که درتمام جهان این سخن مثل بشود

اساس علم ریاضی به بادخواهدرفت

اگرکه مسئله هاعاشقانه حل بشود.....

غلامرضا طریقی


در این هامونِ بی باران

در این هامونِ بی باران
من
آن چوبکِ اُشنانم
که
نمک سودِ بیابانم

چهره بنما
ای ماهِ تابانِ کویر
و مرا
جرعه ای دوست داشتن بنوشان
از آن
جامِ بلورینِ نگاهت
که
بی تو
همچو رّدِ پاهای جا مانده بر این کویر
پناه برده ام به سایه یِ خاربُن ها
از دستِ شن های روان
از دستِ بادهایِ بی امان

اینجا
گلِ جالیز سخت به تنگ آمده است
اُرمک نیز هم

خدای را
چند واژه "مهر "بباران
بر این شورستانِ بی پایان
بر این کویرِ بی سامان
بر این بایر


محمودحشمتی

دلت کو؟!..

جانا تو با کدام لبت لبخند نمی زنی؟ تو با کدام پایت می روی؟  با همان پایی که با آن آمدی؟، یا با آن

یکی؟ اصلا چند وقت است که رفته ای؟ دو سال؟ دو سال و ده ماه؟ دو شب؟ _چرا یادم نیست؟_ جانا

تو با کدام دستت تیرک زیر سایه بان بلندمان را از جا میکنی؟ با همان دستی که روزی خودت بر

زمینش کوبیدی؟ تابستان بود و دلم گرم بود و سایه ات بر سر.. راستی سایه ات!؛ سایه ات!؛ سایه ات

کو؟!... تو با کدام لبت حرف هایی که میزدی را نمیزنی دیگر؟ با کدام لبت حرف هایی که نمیزدی را

میزنی بی ترس؟ تو با کدام دستت دل میشکنی؟ با همان دستی که تیرک زیر سایه بان را کند؟، یا با

آن یکی؟ تو با بازوی چپت هم بلدی تیشه بلند کنی؟ تو با بازوی چپت کدامین سر را زین پس بر بر...؟

راستی بازوی چپت!؛ راستی دلت!؛ دلت کو؟!...

 

مهدیه لطیفی