یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خسته تر از

خسته تر از
کاغذ مچاله شده ای هستم در آغوش نسیم
که وزن شعر نگاهت را
به دوش می کشد،
انگار..؛
انگشتان سیاه
و پینه بسته ی زمستان
تحصن کرده اند
لا به لای زُلف پریشانِ سپیدِ
مترسک سوخته ی گندمزار!


مرتضی سنجری

همه چیز با عشق غیر طبیعی شد !

همه چیز با عشق غیر طبیعی شد !
به دنبال تو میگردم !
ولی آخرین
روزی که تو را ندیده ام
به خاطر نمی آورم!


نادر داوری

هوایت که می کنم

هوایت که می کنم

به باران می زنم

و با دست های خالی ای که

درجیب هایم گم می کنم

دور از چشم فاصله ها

شانه به شانهٔ قطره ها

تو را گریه می کنم

و از راهِ تنهائی

به خانه بر می گردم

به چاردیواریِ اسم تو

پرویز صادقی

قطارها همیشه وسوسه انگیزند،

قطارها
همیشه وسوسه انگیزند،
یعنی همیشه جایی بهتر
از اینجا وجود دارد...


رسول یونان

سلام الهه ی گیسو به باد داده ی من

چراغ روشن چشمت امام زاده ی من

تو شرح حال خودت را بگو ! مرا ول کن
غم است و شعر و شب اعضای خانواده ی من

دعای هر شبه ام عاقبت به خیرم کرد
که سمت خانه ات افتاده راهِ جاده ی من

لبالب از توام آغوش مهربانت کو؟
که بی گدار نریزد زمین زیاده ی من


توانِ دلبری از قلب آهنینت نیست
اگرچه خُرد کند کوه را اراده ی من

مگر تو کاشته ای تاک این حوالی را؟
به آفتاب شبیه است رنگ باده ی من

و چند صفحه ی دیگر شروع قصه ی نو : 
زنی شبیه تو دل برده از نواده ی من

سعید_مبشر

لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد

لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمنسای توام آمد بیاد

در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای توام آمد بیاد

از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد

پای سروی جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه در پای توام آمد بیاد

شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد

رهی معیری