ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مرا که هیچ گلی
همنامم نیست
و هیچ خیابانی به نامم
چگونه به یاد خواهی آورد؟
"مژگان عباسلو"
نقش مهمی در این نمایشنامه ندارم...
قرار است ...
او در یک کافه ی کوچک ...
آن طرف میز بنشیند...
و من...
این طرف میز...
نباشم.....!
#مژگان_عباسلو
چشمها – پنجرههای تو – تأمل دارند
فصل پاییز هــم آن منظرهها گل دارند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم
همــه در گردش چشــم تــو تعادل دارند!
تا غمت خار گلــو هست، گلــوبند چرا؟
کشته هایت چه نیازی به تجمل دارند؟!
همه جا مرتع گرگ است، به امید که اند
میش هایم کــه تــه چشم تو آغل دارند؟
برگ با ریزش بـیوقفه به من میگوید:
در زمین خوردن عشاق تسلسل دارند
هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است
همـــه تا دامنــــه ی کــــوه تحمــــــل دارند
شعر از: مژگان عباسلو
در عشق
باید درد دوری کشید
غمِ یار خُورد
ترسِ رقیب داشت
و زیرِ بار این همه لِه شد
خوشهی دست نخوردهی انگور زیباست
اما مست نمیکند
مژگان عباسلو
در عشق
باید درد دوری کشید
غمِ یار خُورد
ترسِ رقیب داشت
و زیرِ بار این همه لِه شد
خوشهی دست نخوردهی انگور زیباست
اما مست نمیکند
مژگان عباسلو
پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده
خوش آمدی به دل من ،به شهر جنگ زده
به دلشکستگی ام نیست هیچ آینه ای
مرا برای شکستن خریده،رنگ زده
به من هر آنکه رسیده ست،خویش را دیده است
به من هر آنکه رسیده ست جز تو سنگ زده
نپرس بی تو که آمد،نپرس بی تو که رفت
که سر به این دل از دوری تو لنگ زده؟
خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!
که بی تو زندگی ام لنگ بوده،لنگ زده
مژگان عباسلو
اگر ماه بودی، تو را از لب برکهها
اگر آه بودی، تو را از دل سینهها
اگر راه بودی، تو را از کف خیل واماندهها
تو اما نه ماهی، نه آهی، نه راهی
فقط گاه گاهی، فقط گاه گاه…
- مژگان عباسلو
به تو نزدیکم
مثل خانهای کنار رود،
به من نزدیکی
مثل سیل
به خانههای کنار رود…
مژگان عباسلو...