یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باور کن که چیزی‌ به نام رنج عظیم،

باور کن که چیزی‌ به نام رنج عظیم، ت

أسف عظیم و یا خاطره‌ عظیم وجود ندارد! همه چیز فراموش می‌شود؛

حتی‌ یک عشقِ بزرگ!

سیبم را دو پاره می‌کنم

سیبم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو
و نیمی من
لبخندم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو
و نیمی من
غمم را به تو نمی‌دهم
به مثابه بازپسین نفسی
به سینه می‌گذارمش

عبدالله پشیو

بانوی خوب شعرهای من

بانوی خوب شعرهای من
بمیرد قلمم
اگر جز نام تو
واژه ای دگر بر حنجره اش نقش ببند
که تمام قافیه هایم وامدارِ
اطلسی های چادر گُلدار توست،
مبادا؛ روزی چشمانت تَر شوند
برای مرگ شاعر
از غم دوری و فاصله ها
در سراسیمگی خیابان های دلگیر زمستان
میان بغض سرد آسمان اندوهگین!

مرتضی سنجری

در این دایره ی قاب آیینه ،

در این دایره ی
قاب آیینه ،
تو آدما
دنبال تو میگردم
تو که میبینم
ها هم منی .
نگاه نمیکنم
دیگه من من را نبیند
در این پرده ی شیشه ای
احساس ندارم
میرم کنار از
در قاب بازی آیینه که
دلالت من پندار خودم نیست
دیدن حق توست
که شکسته است
و هنوز حیاتی در حیاط حق ماست
پنجره را باز کنیم
و بسوی بیرون نگاه کنیم
اغتشاش باغچه سبز و بی باغچه
کوچه را با هم ببینیم ....


امین دارابی

ایمان بیاوریم

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ تخیل
به داسهای واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد ...
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد

سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره هم خوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار ای یگانه ترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

دوست داشتنت را هر روز تکرار می کنم

دوست داشتنت را
هر روز تکرار می کنم
مبادا کلمه ایی
از آن را فراموش کنم


بهمن نوری قاضی کند