یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پنجره را باز می کنم

پنجره را باز می کنم

شمعی روشن می کنم

با دسته گلی کوهی

گلدانی را می آرایم

و در حاشیه ی بالشم

زلال ترین شعرم را

مثل شبنم می پراکنم

دیروقت است و

می دانم زنی زیبا به خوابم می آید

(عبدالله پشیو)

ترجمه از فریاد شیری

سیبم را دو پاره می‌کنم

سیبم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو
و نیمی من
لبخندم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو
و نیمی من
غمم را به تو نمی‌دهم
به مثابه بازپسین نفسی
به سینه می‌گذارمش

عبدالله پشیو

مرزی برایم بکش

مرزی
برایم بکش
مرا سرزمین خودت کن...

عبدالله پشیو

هر چه زمان میگذرد شعر را بیشتر دوست دارم

هر چه زمان میگذرد
شعر را بیشتر دوست دارم
زیرا شعر
چونان زیباروی مرددی است
که روز با او وعده ی دیدار می گذارم
اما به ندرت می آید
یا هرگز نمی آید

عبدالله پشیو شاعر کرد عراقی