ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
زندگی سرد بود اما عشق،
میتوانست کارگر باشد...
میتوان قطب را جهنم کرد،
پای دل درمیان اگر باشد...
علیرضا آذر
به آنها نمیتوان اعتماد کرد
آنگاه که
میخواهند تو را یاری دهند
زیرا که دلهایشان
تنها آوای دلهرههای خود را میشنود
به آنها نمیتوان اعتماد کرد
آنگاه که
به تو دست میدهند
مگر آنکه
دست آنها را چنان سفت بگیری
که صدای استخوانها را بشنوی
و ترس را
در چشمانشان ببینی
و باز هم سفتتر
تا خونشان از لای انگشتانات
بر زمین بچکد
اکنون تو آنی
که لبخند میزند
چارلز بوکوفسکی
دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی
بلکه زین گونه جفا هم نشنیدست کسی
هر کسی محنت عشق تو کشیدست ولی
آنچه من از تو کشیدم نکشیدست کسی
لذت چاشنی وصل تو من دانم و بس
که چو من زهر فراقت نچشیدست کسی
در ره عشق ز منزلگه مقصود مپرس
کاین مقامیست که آنجا نرسیدست کسی
پیش من شرح مکن عاشقی مجنون را
که چو من عاشق دیوانه ندیدست کسی
طرفه باغیست گلستان جهان ، لیک چه سود ؟
که گل عشرت ازین باغ نچیدست کسی
دل و جان داد هلالی و غم عشق خرید
گر چه غم را بدل و جان نخریدست کسی
هلالی جغتایی
عشق
یک حال خوب است ؛
برای تابِ زخم های وامانده ...!
محمود_دولت_آبادی
معماری احساس خوانده ام
من واژه ها را روی هم میچینم
تا بنایی شود در خور عشق....
مژگان_بوربور