یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ناصحا

#Saadi #سعدی

 

‌ناصحا؛

بیهوده میگویی که دل بردار از او!

من به فرمان دلم؛

کِی دل به فرمان من است؟!

"هلالی جغتایی"

ﮔﻔﺖ: ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﻻﯾﻖ ﺑُﻮَﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: به دل

ﮔﻔﺖ: ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﻻﯾﻖ ﺑُﻮَﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: به دل

ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺟﺰ اﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮ، ﮔﻔﺘﻢ: به چَشم...

 هلالی جغتایی

خوب کردی وقت رفتن آمدی دیدی مرا

خوب کردی وقت رفتن آمدی دیدی مرا
گر نمی دیدی مرا دیگر نمی دیدی مرا...!

"هلالی جغتایی"

عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده‌ام

عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده‌ام
چنان که هجر تو می‌خواست ، آن‌چنان شده‌ام

به گفتگوی تو افسانه گشته‌ام همه جا
به جستجوی تو آواره جهان شده‌ام

خدای را دگر ای یار سوی من مگذر
که من به کوی کسی خاک آستان شده‌ام


دلم ز شادی عالم گرفته است ولی
غمی که از تو رسیده است شادمان شده ام

از آن شده است هلالی ، دلم شکاف شکاف
که ناوک غم و اندوه را نشان شده‌ام

هلالی جغتایی

دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی

دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی
بلکه زین گونه جفا هم نشنیدست کسی

هر کسی محنت عشق تو کشیدست ولی
آنچه من از تو کشیدم نکشیدست کسی

لذت چاشنی وصل تو من دانم و بس
که چو من زهر فراقت نچشیدست کسی


در ره عشق ز منزلگه مقصود مپرس
کاین مقامیست که آنجا نرسیدست کسی

پیش من شرح مکن عاشقی مجنون را
که چو من عاشق دیوانه ندیدست کسی

طرفه باغیست گلستان جهان ، لیک چه سود ؟
که گل عشرت ازین باغ نچیدست کسی

دل و جان داد هلالی و غم عشق خرید
گر چه غم را بدل و جان نخریدست کسی

هلالی جغتایی

مپرس، کز غمِ هجران چه بر سر تو رسید؟؟؟

مپرس،
کز غمِ هجران چه بر سر تو رسید؟؟؟
مرا که نیست سر،
از دردسر چه می پرسی؟؟؟


"هلالی_جغتایی"

دوستان ، عاشقم و عاشق زارم ، چه کنم ؟

دوستان ، عاشقم و عاشق زارم ، چه کنم ؟
چاره صبرست ، ولی صبر ندارم ، چه کنم ؟

ریخت خون جگر از گوشه چشمم بکنار
و آن جگر گوشه نیامد بکنارم ، چه کنم ؟

ای طبیب ، این همه زحمت مکش و رنج مبر
زار می میرم ، اگر جان نسپارم چه کنم ؟

چند گویی که برو ، دامنم از کف بگذار
وای اگر دامنت از کف بگذارم چه کنم ؟

دردمندان همه از صبر قراری گیرند
چون من از درد تو بی صبر و قرارم چه کنم ؟


گر چو مرغان خزان دیده ملولم چه عجب ؟
گل نمی بینم و آزرده خارم ، چه کنم ؟

خلق گویند هلالی ، چه کنی گریه زار ؟
گریه رو میدهد و عاشق زارم چه کنم ؟

هلالی جغتایی

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود
غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

هلالی جغتایی