یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خوشم من با غم عشقت ,

خوشم من با غم عشقت ,
          طَبیب آمد جوابش کن ...


حبیبم ! چشم بیمار تو
          بس باشد طَبیبِ مَن..


#شهریار

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریه پنهان حکایت با سبو کردم


شهریار

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی

چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی

به قهر رفتن و جور و جفا شعار تـ♥ـو بود

چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی


مـ♡ـنم که جورو جفا دیدم و وفا کردم

تـ♥ـوئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی

بیا که با همه نامهربانیت ای ماه

خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی

بیا که چشم تـ♥ـو تا شرم و ناز دارد کس

نپرسد از تـ♥ـو که این ماجرا چرا کردی

مـ♡ـنت به یک نگه آهوانه می بخشم

هر آنچه ای ختنی خط مـ♡ـن خطا کردی

اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود

بیا که کار جهان بر مراد ما کردی

هزار درد فرستادیم به جان لیکن

چو آمدی همه آن دردها دوا کردی

کلید گنج غزلهای شهریار تـ♥ـوئی


بیا که پادشه ملک دل گدا کردیℳ

شهریار

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

به یاد یار دیرین کاروان‌ گم‌ کرده را مانم

که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی

که در کامم به زهر آلود شهد شادمانی را

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

که از آب بقا جویند عمر جاودانی را

زمستان بود و بی‌تابی

زمستان بود و بی‌تابی

دلم جایی فدایی شد

نفس در سینه خشکش زد

دلم با تو هوایی شد..


- شهریار

من هر نفسم

من
هر نفسم
بر "نفسِ" نازِ "تو"
بند است ...

شهریار

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبایی را

شهریار