یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

آن به هر لحظه‌ی تب‌دار تو پیوند منم
آنقدر داغ به جانم که دماوند منم


علیرضا آذر

پرچم عشق..

‌پرچم عشق..
همین گوشه‌ی پیراهن توست

علیرضا_آذر

من سوالم پُرِ پرسیدن و بی‌هیچ جواب

من سوالم پُرِ پرسیدن و بی‌هیچ جواب

مرده‌شورِ شب و روزِ من و این حالِ خراب

دل به دریاچه‌ی حافظ زدم از ترسِ سراب

کس چو حافظ نکشید از رُخِ اندیشه نقاب

تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند !!...

 

- علیرضا آذر

زندگی سرد بود اما عشق،

زندگی سرد بود اما عشق،
میتوانست کارگر باشد...
میتوان قطب را جهنم کرد،
پای دل درمیان اگر باشد...


علیرضا آذر

با تکیه به تو

با تکیه به تو
شکستِ شب
آسان است...

یا ڪنج قفس یا مرگ،این بختِ ڪبوترهاست ...

یا ڪنج قفس یا مرگ،این بختِ ڪبوترهاست ...
دنیا پل باریڪے بین بد و بدترهاست

اِے بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم ڪو؟
دریاچه‌ے آرامم،ڪوہ هیجانم ڪو؟

پشتم بـہ پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود ...
تنها خطرِ ممڪن،اطرافِ سماور بود

یڪ هستیِ سردستے در بود و عدم بودم ...
گور پدر دنیا،مشغول خودم بودم

آینده‌ے خیلے دور،ماضیِ بعیدے بود ...
پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدے بود

آن خاطره‌هاے خشڪ در متنِ عطش ماندہ ...
آن نیمه‌ے پُررنگم در ڪودڪی‌اش ماندہ

اما منِ امروزی،ڪابوسِ پُر از خواب است ...
تڪلیف شب و روزم با با دڪتر اعصاب است

نفرینِ ڪدام احساس خون ڪرد جهانم را؟
با جهدِ چـہ جادویے بستند دهانم را؟

اندازه‌ے اندوهم اندازه‌ے دفتر نیست ...
شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست

یڪ چشم پُر از اشڪ و چشمِ دگرم خون است ...
وضعیتِ امروزم آینده‌ے مجنون است

سر باز نڪن اِے اشڪ،از جاذبـہ دورے ڪن ...
اِے بغضِ پُر از عصیان این‌بار صبورے ڪن

من اشڪ نخواهم ریخت،این بغض خدادادی‌ست ...
عادت بـہ خودم دارم،افسردگی‌ام عادی‌ست

" علیرضا آذر "

درماندگی یعنی که فهمیدم

درماندگی یعنی که فهمیدم
وقتی کنارم روسری داری
یک تار مو از گیسوانت را
در رختخواب دیگری داری!

علیرضا آذر