یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یا ڪنج قفس یا مرگ،این بختِ ڪبوترهاست ...

یا ڪنج قفس یا مرگ،این بختِ ڪبوترهاست ...
دنیا پل باریڪے بین بد و بدترهاست

اِے بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم ڪو؟
دریاچه‌ے آرامم،ڪوہ هیجانم ڪو؟

پشتم بـہ پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود ...
تنها خطرِ ممڪن،اطرافِ سماور بود

یڪ هستیِ سردستے در بود و عدم بودم ...
گور پدر دنیا،مشغول خودم بودم

آینده‌ے خیلے دور،ماضیِ بعیدے بود ...
پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدے بود

آن خاطره‌هاے خشڪ در متنِ عطش ماندہ ...
آن نیمه‌ے پُررنگم در ڪودڪی‌اش ماندہ

اما منِ امروزی،ڪابوسِ پُر از خواب است ...
تڪلیف شب و روزم با با دڪتر اعصاب است

نفرینِ ڪدام احساس خون ڪرد جهانم را؟
با جهدِ چـہ جادویے بستند دهانم را؟

اندازه‌ے اندوهم اندازه‌ے دفتر نیست ...
شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست

یڪ چشم پُر از اشڪ و چشمِ دگرم خون است ...
وضعیتِ امروزم آینده‌ے مجنون است

سر باز نڪن اِے اشڪ،از جاذبـہ دورے ڪن ...
اِے بغضِ پُر از عصیان این‌بار صبورے ڪن

من اشڪ نخواهم ریخت،این بغض خدادادی‌ست ...
عادت بـہ خودم دارم،افسردگی‌ام عادی‌ست

" علیرضا آذر "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد