یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شعر چیست؟

شعر چیست؟

بهانه ی دیدارت اگر در میان نباشد.

جهان به تصادفی زاده شده
به تصادفی خواهد مُرد
و من رها شده در بادها
به بال تو پیوند خورده ام.

نجاتم بده!
فرشته کودک خوش گمانی بودم
در پی سیمرغی بی نشان
که نشانی خانه ام را گم کردم.
ارابه ران دیر رسیده ای
که چرخ رانه اش
از برف تُرد بهار است.

نجاتم بده، آفتاب من!
که پیشاپیشم راه می روی
و تقدیر مرا می پاشی

دستم را بگیر
تا چون سایه، کنارت
لنگان لنگان
به خانهء اولم بر گردم.

"محمد شمس لنگرودی"

این همه از تاریکی بد نگویید

این همه از تاریکی بد نگویید
شما که فروش چراغ تان
به لطف همین تاریکی است
شمس لنگرودی

در آرامش من پلنگی است

در آرامش من پلنگی است
با لبخندی صورتی
آه می‌کشد چه جهان عجیبی‌ست
که در آهویی

زندانی است.


"شمس لنگرودی"

194

پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

که مثل پرندگان راست راست می‌چرخند در هوا

سر ماه

حقوق‌شان را می‌گیرند

پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

که مرگ تو را ندیدند.

کاش پر وبال‌شان در آتش آفتاب تیر بسوزد

ما با ذغال‌شان

شعار خیابانی بنویسیم.

پس این فرشتگان پیر شده

جز جاسوسی ما

به چه کار بد دیگری مشغولند

که فریاد ما به گوش کسی نمی‌رسد.

از شمس لنگرودی