یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من امیر ارسلان و

من امیر ارسلان و
چشمانت قلعه سنگباران
هرچه نزدیکتر
باران تیر بیشتر
لَختی امان بده
سپر قلبم شکسته است...


حمیـــدمولا

آتش افتاده به..

آتش افتاده به چشمان ترم تنهایم
خالی افتاده دلم، دور و برم، تنهایم

تا نفس می کشم آه از جگرم می ریزد
بی تو بی تابترم دربدرم تنهایم

سهمم از این همه خورشید شبی طولانیست
این همه خاطره آمد به سرم تنهایم

چشمهایی، که به دیوار حرم تاریک است
در تماشاگه زیبای حرم تنهایم

خشت بی سقفم و بالای سرم بارانیست
بی صدا مضطربم بی سپرم تنهایم

راز بی مهریت افکار مرا می پیچد
گرچه با اهل دعا همسفرم، تنهایم

خانه ام بی تو پر از چشم سراب است، و من
به امید خبرت می گذرم تنهایم


فرامرز فرهادی

چو نوزاد نو زاد بی قرار باش

چو نوزاد نو زاد بی قرار باش
ز قیل وقال زمان برکنار باش
زمانه پر شده ز حیله و نیرنگ
دور ز هفت رنگ روزگار باش
تنها بمان نیست هیچ آشنا
کیمیاست لیک دنبال یار باش
دنیاست دگر پررنج و سرشک
بر زمستان غم ورنج بهار باش
کاروان ست روان سوی اخرزمان
غافل پیاده ست تو سوار باش

جاده ست خاکی هرکه رود زآن
تو صراط مستقیم چو قطار باش
هر آنکه که رفت راه کژ بدان
عاقبت سوخت تو بیدار باش

ذبیح الله مظاهری

ای آنکه دادی وعده ی حالی،نگو نه

ای آنکه دادی وعده ی حالی،نگو نه
یک بوسه،آنهم روی این قالی، نگو نه

گفتی تو را اندازه ی خود دوست دارم
داری سرم را شیره می مالی...نگو نه

آه ای بقربون خم زلف سیاهت
چون فایز امشب با که می نالی ؛ نگو نه

از من نگاه و از تو یک کم ناز و عشوه
به به؛ چه مار خوش خط و خالی نگو نه

حتما برایم یک گل و یک بوسه؛بگذار
زیر پیامک های ارسالی... نگو نه

ای آنکه رفتی و مرا تا آخر عمر
مثل فلسطین کردی اشغالی... نگو نه


محمدحسین حیدری زرنه

از تو ترانه ای خواهم سرود شنیدنی

از تو ترانه ای خواهم سرود شنیدنی
شعری خواهم ساخت خواندنی
تو را در کنسرت ها می‌ خوانند
و برایت هورا میکشند
می نویسمت برای امروز
و برای فردا
می نویسم از تو
و میدانم روزی تو را دوباره خواهم خواند
در لابلای برگهای دفترم
و شعر هایم که بوی تو را گرفته اند ...
خودم را مثل اینها
یکهویی مینویسم
وقتی
بی گدار دلم میگیرد
وبی هوا
نفسم مسموم میشود
به یاد تو
و صدایت می زنم
در میانه میدان زیر باران
و کنار نماد شیطان
و چشم انسان
و میدانم مرا یاد است
و تو را فراموش

آیا تو نام دیگری
غیر از محبوب من داری؟
حیف است اگر تورا نچینم
از گوشه ی دنج باغ ای گل
تنهایی باغ بی حضورت
دردیست که میکنم تحمل

از گوشه ی چشم می رود آب
همچون هیجان جوی جاری
چشمان تو بی خیال در خواب
صبح است ولی خبر نداری

من باغ ،درخت،من کبوتر
من چهچه ی هزاردستان
تو،اسب چموش و خیره ،سرکش
چون رعد نشسته در نیستان

بی تاب ترم کنار آتش
از شعله که می کشد زبانه
برخیز که آتشی نشانی
از بوسه ی صبح ، عاشقانه...


حجت هزاروسی

السلام علیک یا صاحب الزمان

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر...
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد