یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هرچه بودم را به پایت می دهم

هرچه بودم را به پایت می دهم
هر چه هستم را برایت می دهم

هر چه در آئینۀ اندیشه ام
بر نگاه آشنایت می دهم

در نهادم آه نیز افسانه شد
آفتابم را فدایت می دهم


سرو نازم زیر پایت برکه ام
دل به تصویر جفایت می دهم

موج زلفت طالع ویرانی ام
سر به سودای قضایت می دهم

من میانت؟ یا تو در این جان من؟
امتحان رازهایت می دهم

مثل دم مثل هوای عاشقی
در میان سینه جایت می دهم

فرامرز فرهادی

آتش افتاده به..

آتش افتاده به چشمان ترم تنهایم
خالی افتاده دلم، دور و برم، تنهایم

تا نفس می کشم آه از جگرم می ریزد
بی تو بی تابترم دربدرم تنهایم

سهمم از این همه خورشید شبی طولانیست
این همه خاطره آمد به سرم تنهایم

چشمهایی، که به دیوار حرم تاریک است
در تماشاگه زیبای حرم تنهایم

خشت بی سقفم و بالای سرم بارانیست
بی صدا مضطربم بی سپرم تنهایم

راز بی مهریت افکار مرا می پیچد
گرچه با اهل دعا همسفرم، تنهایم

خانه ام بی تو پر از چشم سراب است، و من
به امید خبرت می گذرم تنهایم


فرامرز فرهادی