یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از تو ترانه ای خواهم سرود شنیدنی

از تو ترانه ای خواهم سرود شنیدنی
شعری خواهم ساخت خواندنی
تو را در کنسرت ها می‌ خوانند
و برایت هورا میکشند
می نویسمت برای امروز
و برای فردا
می نویسم از تو
و میدانم روزی تو را دوباره خواهم خواند
در لابلای برگهای دفترم
و شعر هایم که بوی تو را گرفته اند ...
خودم را مثل اینها
یکهویی مینویسم
وقتی
بی گدار دلم میگیرد
وبی هوا
نفسم مسموم میشود
به یاد تو
و صدایت می زنم
در میانه میدان زیر باران
و کنار نماد شیطان
و چشم انسان
و میدانم مرا یاد است
و تو را فراموش

آیا تو نام دیگری
غیر از محبوب من داری؟
حیف است اگر تورا نچینم
از گوشه ی دنج باغ ای گل
تنهایی باغ بی حضورت
دردیست که میکنم تحمل

از گوشه ی چشم می رود آب
همچون هیجان جوی جاری
چشمان تو بی خیال در خواب
صبح است ولی خبر نداری

من باغ ،درخت،من کبوتر
من چهچه ی هزاردستان
تو،اسب چموش و خیره ،سرکش
چون رعد نشسته در نیستان

بی تاب ترم کنار آتش
از شعله که می کشد زبانه
برخیز که آتشی نشانی
از بوسه ی صبح ، عاشقانه...


حجت هزاروسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد