یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی اسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی.
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را ، بر تشنه تر
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق اید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
مولانا

با خلوص نیت از دل عشق ورزیدم ولی

با خلوص نیت از دل عشق ورزیدم ولی
پیش پا از عشق خود هر روز دامی دیده ام
این خیانـت بود نه باور نخواهم کرد آه

اعتماد خویش را در اوج خامی دیده ام؟


فرشته خدابنده

رؤیا, تو همانی که من

رؤیا, تو همانی که من
دستم نمی رسد به تو ,,,
در خواب لحظه ای می بینمت
که از دور هم در بیداری نمی بینمت,
آنگاه
بر موج های رهای خلیج
درخششی می بینم
که در شب ستاره ها
روی آب چشمک میزنند

اما به ساحل نمی آیند,
همانجا در آب تا سپیده دم روز
میمانند,

امین دارابی

در ورطه جولان تو , افتاده ام بی امتحان

در ورطه جولان تو , افتاده ام بی امتحان
ممکن نباشد جان برم زین‌آتش در استخوان
جان و جهانم سوختی این خرمنم افروختی
برقی جهید از چشم تو از پشت روبندت نهان
دریای عشقت دیدم و کشتی به آب انداختم
تا چون برون آیم از این طوفان سرخ ناگهان
من‌کشتی بی‌صاحبم, ای شاه ,نوحم می‌شوی؟
تا خوش رسم بر ملکت آرام و امن جاودان
من ساکن چشم توام, آن پلک را بر هم مزن
در پشت پلکت لشکری, ویران کن جان وجهان
تا کی رهم از قبض تو, افتاده ام در حبس تو
محبوس خود را وارهان با خنده ای شکر دهان.


رضا جمشیدی

تاوان این ترانه بگو انتظار نیست

تاوان این ترانه بگو انتظار نیست

این امتحان سخت من از روزگار نیست

تلخ است بی تو طعم تمام ترانه ها

رفتن همیشه چاره ی درمان یار نیست

توفان بگو دوباره مرا مبتلا کند

این ابتلا به ساحت توفان، قمار نیست

لبخند بی قواره ی این روزگار سرد

با انحنای چشم ترم سازگار نیست

پاییز چشم های تو را قاب کرده ام

آخر به فصل های زمین اعتبار نیست

می خواهمت که با همه دیوانگی هنوز

پای تو مانده ام، چه کنم اختیار نیست