ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
میترسم
بگویم
دوست َت دارم
کسی بشنود و
چشمی شور باشد
نگفته در دهانم
یخ بزند
عاشقانه هایم
از سکوتم
امـــا
تو بخـــوان هــــمه را
نیلوفرثانی
نیامدی, با من
راه می آمدی اگر,
ابروانم را دیگر
برف نمی گرفت
چشمهایم را آخر
باران, به حرف!
محمد ترکمان
امواج سوی ساحل هر رهگذر بس است
خود شمع باش, راه بلا بیثمر بس است
این چشم باز را که نیازی به شمع نیست
یک خضرِ هوشیار مرا روی سر بس است
گر شمع در محافلِ ما نیست غم مخور
یک آه و سوز و اشک روان در سحر بس است
از کاروان رفته تو حافظ, چه غم خوری؟
از شاهِ دشت و راغ, تو را یک نظر بس است
با عمرِ گل مجالِ سفر در زمین که نیست
عشاق را درون بدن یک سفر بس است
امکان بوسه بر لب معشوقِ مست نیست
گاهی به وقت شام ازو یک خبر بس است
مهدی فصیحی رامندی
فالگیرها
دروغهای شیرین میگویند
و حالگیرها
راستهای تلخ.
امان از فالگیرهای حالگیر!!!
عبدالمجید حیاتی
در من تویی پیداست
شاید خدا اینجاست
در من امید, رویاست
شاید بهشت اینجاست
در من خدایی هست, بالاتر از یارا
در من بهاری هست, بشکن زمستان را
در من دمیده گل, اما زدن از برج
شاید خدا اینجاست...
سارا شهریاری مقدم
ناز حوا چینی ایمان آدم را شکست
عشق رو شد ، با هبوطش بغض عالم را شکست
وِرد هایش را به گوش قلعه های دور خواند
قفل های بسته و درهای محکم را شکست
مدتی جمشیدها را در پی دنیا دواند
عاقبت یک روز جام ِخالی ِجم را شکست
گردبادی شد حیات خانه را آشفته کرد
قوری گل سرخی مادر بزرگم را شکست
بافت دنیای مرا با تار موی مادرم
او که کوه شانه هایش هیبت غم را شکست
شرط بستم با خودم هرگز نمی بازم به عشق
باختم اما به او که عهد آدم را شکست
#حسنا_محمدزاده