ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
قصاب محله ی ما؛
اگرچه از شعر و شاعری و عاشقی
چیزی نمی دانست
اما..،
همیشه قلم در دستش بود!
مرتضی سنجری
نمیدانم!
صدای باران
قدمهایِ تندِ عابران...
خیابانِ خیس
مردمانِ در گذر
همه سر در گریبان...
به چه می اندیشند؟!!
نمیدانم!
شاید یکی به دردهایش،
دیگری به دوری از پاره ی تنَش.
رهگذری را دیدم...
اشک هایش
هم سویِ باران شده بود...
شاید در فراقِ معشوقِ سنگدلی
که رهایش کرده بود،
از کنارش رد شدم
آهِ عمیقی کشید...
دردِ عشق بود...؟!
نفرت...؟
دلتنگی؟
نمیدانم...!!!
سیمین دانشمندپور
وقتی عبورم
تا دوردستهای خیال توست
و دشت دشت عشق
مرا به تو راهی میکنند
سراسر ، واژههایی میشوم
که دنیایم را
به شعر میرساند
سیده مریم وهابی
حال که مردم بیدارند
من ...
خواب سبزم را
برای همه خواهم گفت ...
تا آینده یمان،
پر طراوت گردد
مثل گندمزارهای دیارم
در بهاری خوش ....
نسرین طهماسبی فرد