یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باران زیباست

باران زیباست
به شرط اینکه درد خاطره ای با او عود نکند...!

#معصومه_امیربان

همیشه اونی که عاشق تره...

همیشه

اونی که عاشق تره...
یکم بیشتر حساسه
یکم زیادتر بغض می کنه
یکم سریعتر دلش تنگ می شه
همیشه اونی که عاشق تره
قلبش یه نمه تند تر میزنه وقتِ بوسه...

یکم کم طاقت تره...
یکمی زودتر می بخشه، می گذره...
همیشه اونی که عاشق تره...
میگه "یکم بیشتر پیشم بمون"...
"یکم دیگه پیاده بریم"
"یکم دیرتر جدا بشیم"...
دوست داره یکم بیشتر بمونه...
همیشه اونی که عاشق تره....
یکم زودتر میره اما همیشه بر می گرده
براش سخت تره دیدنت با یکی دیگه
همیشه اونی که عاشق تره....
یکم بازنده تـره
یکم زودتر می شکنه...
یکم بیشتر می شکنه...

#فاطمه_صابری_نیا

کمی از روزهای خوبمان را نگه داشته ام برای مبادا،

کمی از روزهای خوبمان را نگه داشته ام برای مبادا،بغل پنجره ای که منظره اش را میدانی.

کمی از آرامش دست های ظریفت،کمی از صورت ماهت،کمی از عطرِ موهای خیست و تمام خاطراتمان را برای همین روزهای مبادا نگه داشته ام.

از همان روزی که گفتنی ها را نگفتی من تمام جنگ های عالم را به خودم باختم و این جنازه ای که تقلای برگشتن دارد زیرِ خروار خروار خاکی که به سرِ چه کنم هایم ریخته ام دفن است.

پس باران چه؟ پنجره کجا؟ قرار چه وقت؟ غصه چرا؟

نمیدانی جهنم یعنی جایی که یاد باشد و یار نه؟

نمیدانی بغض یعنی ساز باشد اما کوک ‌نه؟

نمیدانی نه؟

این پاییز را قبل از آنکه سرما،برگ درختانش را به خاک و شاعرانش را به خون بکشد برگرد.

نمیدانی نه؟

حتما عاشقت کسی هست،حتما عاشق کسی هستی.

خسته نمی شوی از این همه رفتن و ‌نرسیدن؟ پاییز به چه کاری میایید پس؟

کمی هم مثل درخت اناری رسیدن یاد بگیر... کنار مصدرِ ریختنِ برگ و بیدمشک و چای،کمی برگرد پهلوی قند، کمی هم فعل ماندن صرف کن.

عزیزم امروز، روز مباداست.


| امیر مهدی زمانی |

نهایت عاشقی رو سعدی اینطوری توصیف میکنه:

نهایت عاشقی رو سعدی اینطوری توصیف میکنه:

کاش که در قیامتش ، بار دگر بدیدمی
کآنچه گناه او بوَد ، من بکشم غرامتش

هیچ وقت ... برای بدست اوردنت نمی جنگم

هیچ وقت ...
برای بدست اوردنت نمی جنگم
چون غنیمت نیستی !
هیچ زمانی ...
برای نگه داشتنت نمی جنگم
چون اسیر نیستی !
اما همیشه ...
برای حال خوبت می جنگم ،
چون ...
دوستت دارم .

مهدی_قاسمی_نسب

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم‌ها بیشتر از حنجره‌ها می‌فهمند

کاظم_بهمنی

نامه‌های عاشقانه ًی یک پیامبر

دیشب به خودم گفتم: شعور یک گیاه در وسط زمستان، از تابستان گذشته نمی أید،

از بهاری می أید که فرا می‌رسد. گیاه به روزهای که رفته،

نمی أندیشد، به روزهای می أندیشد که می أید،

اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد،

چرا ما إنسان ها باور نداریم که روزی خواهیم توأنست به هر آن چه می‌خواهیم، دست یابیم؟



نامه‌های عاشقانه ًی یک پیامبر | جبران خلیل جبران | مترجم: آرش حجازی