ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دلم تنگ است و غم را دوست دارم
هوای زیر و بم را دوست دارم
تو در من مثل باران می نشینی
بهار خوش قدم را دوست دارم.
فاطمه محمدحسن
بر گورهای جوان
مویه ها
به زبان مادری ساز می شوند
بر جاده های جدایی
لکنت
ترجمان حیرانی ست
من از کدام قبیله می آیم؟
که لکنت زبان مادری ام بود
و ریشه در باد سپرده ام
کدام ترانه
کدام ساز
شکایت از حکایت رفتن بی گاهت خواهد کرد ؟
من که بوده ام ؟
کودکیِ ناتمام در حلب؟
جوانی ماسیده بر حجله های کوچه های تهران؟
یا آلزایمر گم شده در نمی دانم کجا؟
کدام کشتی
هجرتِ ناچارم را پهلو می گیرد؟
کدام گودال
گورِ دریای بی بادبان من خواهد بود؟
پیدایم کن ...
پوریا اشتری
تو میدانی دور یعنی کجا...؟
چهقدر...؟
چه وقت تمام میشود...؟
چند روز...؟
میگویند
تو دور رفتهای!
آری، پاییـــز نزدیک است.
اما پاییز که همیشه صدای خشخشِ
برگها در گذرها نیست! پاییز که
همیشه با بوی مهــر نمیآید!
پاییز گاهی در زیرسیگاریِ روی میز،
زیر انبوهی ازخاکستر است،
گاهی حوالی عطری تلخ
پشت یقهی لباسی تا شده، گاهی هم
نم بارانیست که گوشه چشمانت
میدرخشد! گاهی قهوهایست که
سر میرود،غذاییست که ته میگیرد
و لبخندیست که بیبهانه بر لبانت
مینشیند. ساده بگویمت...
دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است!
روزبه معین
عطر چشمان او