یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از تو به شعر پناه می‌برم

1

از تو

به شعر پناه می‌برم

مثلِ وقتی‌که از شیطان

به خدا

2

رسیده‌ام،

اما

مثل سیبی به‌وقتِ افتادن!

3

تو اگر بهار را صدا کنی، می‌آید

حتا اگر دل‌اَش

جا مانده باشد میانِ برف‌ها

4

هوا سرد باشد وُ

دل‌اَت گرم؛

اما به اجاقی روشن

جایی زیر برف‌ها مدفون!

در آستان غروب

در آستان غروب
بر آبگون به خاکستری گراینده
هزار زورق سیر و سیاه می گذرد
نه آفتاب ، نه ماه بر آبدان سپید
هزار زورق آواز خوان سیر و سیاه
یکی ببین که چه سان رنگها بدل کردند
سپهر تیره ضمیر و ستاره ی روشن
جزیره های بلورین به قیر گون دریا
به یک نظاره شدند ...
در آن زمان که به روز
گذشته نام گذاریم ، و بر شب آینده
در آن زمان که نه مهر است بر سپهر ، نه ماه
در آن زمان ،‌دیدم
بر آسمان سپید ، ستارگان سیاه
ستارگان سیاه ، پرنده و پر گوی
در آسمان سپید تپنده و کوتاه

"مهدی اخوان ثالث"

آدم که عاشق شد

آدم که عاشق شد

گرما نمیفهمد

آدم که عاشق شد

من، من نمیفهمد...

طوفان نمیفهمد

سرما نمیفهمد

چیزى نمیفهمد

اصلا نمیفهمد...!


((علیرضا آذر))

کودک که بودم؛

کودک که بودم؛

گمان میکردم
سردتر از بستنی
چیزی وجود ندارد..
حال که فکر میکنم
میبینم سرد تر از بستنی،
قلب آدمهاییست
که تا میفهمند دوستشان داریم
مارا ترک میکنند..!


#فاضل_‌نظری

خودم را بغل گرفته ام

خودم را بغل گرفته ام
و شانه هایم
چون گهواره ی کودکی گریان
تکان تکان می خورد!

غمگینم
و می دانم هیچ پرنده ای
روی شاخه های لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت!


"مهسا چراغعلی"