منِ بیمایه که باشــــم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خوشست نام تو بردن ولی دریغ بود
در این سخن که بخواهند برد دست به دست
سعدی
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم…
گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست
ور ببخشی رحمتت عامست و احسانت قدیم
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امید میدارم به رحمن رحیم
آن که جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد
هم ببخشاید چو مشتی استخوان باشم رمیم
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردنست استغفرالله العظیم
سعدی
هر که دلارام دید، از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص، هر که در این دام رفت
-----------------------_ سعدی
سعدی توی یکی از شعراش میگه:
"رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد "
یعنی به پیراهنی که تو بغلت میخوابه حسادت میکنم
چقدر قشنگ گفته