یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

ای روی دلارایت مجموعه زیبایی

مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من

چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم

با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم

حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم

ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون

عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم

یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند

از روی تو بیزارم گر روی بگردانم

در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم

وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم

دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل

با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم

در خفیه همی‌نالم وین طرفه که در عالم

عشاق نمی‌خسبند از ناله پنهانم

بینی که چه گرم آتش در سوخته می‌گیرد

تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم

گویند مکن سعدی جان در سر این سودا

گر جان برود شاید من زنده به جانانم

#سعدی

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید، به جای هر مغیلانی...


سعدی

مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم

"مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم..."

رفیق مهربان و یار همدم

رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست می‌دارند و من هم
نظر با نیکوان رسمیست معهود
نه این بدعت من آوردم به عالم
سعدی

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد ،

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد ،
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست ...

سعدی

آن درد ندارم که طبیبان دانند

آن درد ندارم که طبیبان دانند
دردی ست محبت که حبیبان دانند

ما را غم روی آشنایی کشته‌ست
این حال نباید که غریبان دانند

#سعدی

کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق

کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق
هر کسی را که تو بینی به سر خود دینیست...
.
سعدى