یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

.اشکم آید

.اشکم آید
که کسی
سیر ،
نگه در تو کند........!


#سعدی

سخنِ عشقِ تو بی آنکه برآید به زبانم

سخنِ عشقِ تو بی آنکه برآید به زبانم
رنگِ رخساره خبر میدهد از حالِ نهانم
گاه گویم که بنالم زِ پریشانیِ حالم
باز گویم که عیان ست,چه حاجت به بیانم

سعدی

چنان در قید مهرت پای بندم

چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بـی سامان بخنـدم

سعدی

من اندر خود نمی یابم که روی از دوست برتابم

من اندر خود نمی یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
و گر جانم دریغ آید، نه مشتاقم، که کذّابم
مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه
که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم!
حیات #سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد
دری دیگر نمی دانم مکن محروم از این بابم...

#سعدى

من از قیدت

من از قیدت

نمی خواهم رهایی....

"سعدی