ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
می چرخم
و دنیای تو را ،
با چینهای دامنم ،
به کشف بکر یک خاطره دور میرسانم ،
موهایم را نباف ،
این وحشی رام نشدنی سیاه ،
تجسم پریشانی قلب من است ،
وقتیتو ،
نگاهم نمیکنی ...
روشنک_آرامش
دوست داشتنش عامیانه نبود
که با کلمات سطحی
بشود شکوهش را به نمایش کشید
دوست داشتنش
حوصله داشت
حساس بود
و من مثل حلزونی که خانه اش
تنها دارایی اش باشد
عشقش را بر شانه هایم حمل می کردم
((روشنک آرامش))
نقش هایم را روی میز می چینم
هیچ کدام شبیه من نیستند
نه موهای بلند دارند
نه چشمان ذغالی
نه حتی زخمی بر سینه
کلمات چقدر ناچیزند
انگار زبان بسته ی رنجند
و پر بسته ی اندوه
و بغض
تکرار ناخوشایند دردی ست که
کهنه نمی شود
پیراهنم را بسوزان
و زخم هایم را نمک بپاش
«دیگر برای زیستن دو قلب کافی نیست»
من آدرس خانه ام را
به سینه ام سنجاق کرده ام
تا هر وقت از تو گم شدم
کسی مرا به خانه برساند.
((روشنک آرامش))
می شود دستت را بگیرم
و با وعده ی بهشت
رنج هایت را به جان بخرم؟
من از چشم هایت اشک شوق می خواهم
از لب هایت لبخند_بهاری
دوست داشتنت در سینه ی من
داستان ادامه داری ست
که خدا را به شگفتی وا داشته.
روشنک_آرامش
اندوه نه خرچنگی ست که مرا
از درون می کاود و تهی می کند
و نه گوزنی که شاخ هایش را
در شکمم فرو برده و می چر خاند
اندوه
خون من است
در گردشی مدام
به همه ی تنم سر می کشد
تا آسوده خاطر شود که عضوی را
از قلم نینداخته
و هر شب
بعد از جستجوی طولانی اش
به قلبم باز می گردد
و با لذت
به مویرگ های کوتاه قد ِسرخ رو
پمپاژ می شود.
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم روی لب هایم بگذارم
تا فریاد نزنم عشقت را؛ هیس!
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم موهای خیسم را تاب بدهم
به انحنای انگشت هایت
تا پیچ و تاب بخورند روی تنم
بریزند روی شانه هایم
تا دلت بند بشود وسط انبوه تاب خورده موهایم
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم تمام دست هایم را به پناه انگشت اشاره ات ببرم
می خواهم نترسم.
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم آتش درست کنم
انگار که کبریت باشد
بکشم به زبری دردهایم
گرم شوم... بخوابم...
خسته ام!
انگشت اشاره ات را بده.
روشنک آرامش
روحم را از الک دنیا می گذرانم
چه دانه درشتند خاطراتت!
یادت
چون جواهری قیمتی
بر صافی می ماسد
من می روم از تو
اما
عشقِ تو در جانم
تکرار می شود...
#روشنک_آرامش