-
در آن هنگامه ای را که همه از هم گریزانند
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 12:02
در آن هنگامه ای را که همه از هم گریزانند چو باطن ها عیان گردد بدین خاطر پریشانند همه جرم و گناه افشا گزیده می شود لبهـا نـدارد بـی گمـان نفعـی اگـر زار و پشیمانند سلیمان ابوالقاسمی
-
گر نیابی مرهمی زخمت به اب دیده شور
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 12:01
گر نیابی مرهمی زخمت به اب دیده شور مثل بارانی بهاری تا شود غم از تو دور نور چشمی غرق تاریکی نخواهم ، امدی سایههم بازیچه دستان سرما هست نور آسمان الوده طغیان می کندطوفان شده باد وحشی ، میبرد ابر بهاریرا به زور عاقبت ویرانه شد این بی ستون سینه ام آدمی هم میشود تنها ولیکن به مرور مثل ابرها شاد و رنگی کن جهانم هر...
-
کارگر
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 12:00
-
ای بغض در گلوی خراسان عبور کن
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:59
ای بغض در گلوی خراسان عبور کن از گرد و خاک هرزه ی طوفان عبور کن از لابه لای شعله ی اندوه آسمان از فصل بی حضور زمستان عبور کن یعنی بهار آمده در پشت خیمه گاه از خواب سرد بهمن بی جان عبور کن شب همچنان تولد پنهان سایه هاست با مشعل شکوفه ی باران عبور کن وقتی که واژه می چکد از سطرهای فهم نیلوفرانه از شب شیطان عبور کن ای...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:53
-
یک شب که ماه پنهان ز دیده بود
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:51
یک شب که ماه پنهان ز دیده بود اشکم نهان به چشم هر پدیده بود از آسمان بر زمین ستاره می نشست فرود هر ستاره به چشمم جدیده بود سهم من اما در آن شب خیال انگیز شهاب بود وسنگ بر پای پیاده بود عبدالمجید پرهیز کار
-
دردهای زمانه مارا رها نمیکنند...
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:48
دردهای زمانه مارا رها نمیکنند... ما طفل بودیم و تا گور رهامان نمیکنند... روزگارمان را سیاه و قلبمان پرز درد این مردمان بالادست مارا رها نمیکنند... چشممان بسته ترین چشم جهان و گوشمان کرترین گوش جهان ... لبمان بسته بسته، جانمان سرنگران قلبمان پرز افسوس و جانمان بر لب و گرفته از این زمان روحمان در قفس جسم و این چنین...
-
ای مهربونم درد دارم من، دور خودم نامرد دارم من
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:47
ای مهربونم درد دارم من، دور خودم نامرد دارم من رو قلبم انگار کوه آتیشه، اما دلی دلسرد دارم من بند خورده این قلبِ ترک خیزم، من تو شکستن سابقه دارم میلرزه دستام میپره پلکام، انگار پای چوبیه دارم میباره چشمام از غم دوری، میخونم از دردای بی درمون من پادشاه شهر بیشادی، من شاعر بی چتر در بارون هرچی به وقتش خوبه، حتی...
-
ارغوان عاشقی در قلب من پژمرده است
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:45
ارغوان عاشقی در قلب من پژمرده است منبع آب و نقاط قوتش هم مرده است ای فلک باران به قلب و جان من دهید که ارغوان سرد من زهر خورده است سانیا علی نژاد
-
دریاچه ای بکر ته جنگل
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1403 11:39
دریاچه ای بکر ته جنگل راهش دور و پر از سنگلاخ درونش ماهیان دور از نور سفید و پر ز رنگ مهتاب درختی کهنسال و تنومند پر از نجواهای گنگ و مبهم پر از جلبک است و پر از گل سنگ تمام عمق دریاچه ی مرموز ماهیانی چشم بسته و مغموم آنجا گویی ردی نیست از هیچ جنبنده ای آنجا سالیان در سکوت است و پر از حزن درخت راش اما، همان جاست ،بدون...
-
عشقی که با نگاه آغاز شود،
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 12:04
عشقی که با نگاه آغاز شود، شروعش چشم است و پایانش انتهای بینهایت... زهرا علیمرادی
-
اندوه و درد زندگی را چال کردم...
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 12:02
اندوه و درد زندگی را چال کردم... رویا، امید و آرزو دنبال کردم... روز و شب و هر دم دویدم تا رسیدم... اینگونه روز و لحظهها را سال کردم با خط خود من زندگی را خوش نوشتم لعنت به تقدیر بد و بر فال کردم هرچند که دنیا قفس بود و جهان تنگ فکر و خیالات خودم را بال کردم تا آسمان، تا اوج راهی نیست دیگر... آری تکاپو تا هدف تکخال...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 12:00
-
کشیده میخِ حسرت قابِ عکسی کهنه را بر دار
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:59
کشیده میخِ حسرت قابِ عکسی کهنه را بر دار و ساعت می کند دائم، فقط یک واژه را تکرار غروبی تلخ و دلگیر است و در زندانِ تنهایی به پیشِ چشمِ او می سوزد و جان می دهد سیگار به او آیینه با لبخندِ تلخ و طعنه می گوید که موهای سفیدت رفتنت را می دهد هشدار سرشکش می چکد بر نعشِ پاکِ خاطراتی که کنون خوابیده زیرِ توده ی انبوهی از...
-
خاری خلیده بدل و بیرون نمی شود
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:54
خاری خلیده بدل و بیرون نمی شود بر عهد شده ام با او مجنون نمی شود اشک حلقه برچشم روانه شدچو سیل جانان من به سان او جیحون نمی شود از رنج غریبی دیده بر درب دوخته ایم برپاشته در نچرخید کس عیون نمی شود باغی که نیست باغبانش وآب ودانه ای مرغزار رشد و نمو کند گلستون نمی شود گفتند به خار بالا منشین بر دیوار باغکی بالا نشین نه...
-
بهار
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:52
-
رسد روزی که دنیا امن گردد
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:51
رسد روزی که دنیا امن گردد هراس و غم ز دلها جمع گردد شود عقل و ادب محبوب آدم بساط بت پرستی جمع گردد خرافات و خدایان دروغین ترازو چوب خطها جمع گردد بنای بندگی بر عشق معقول خدا و دین ارثی جمع گردد خدواندا تو ای محض اجابت مدد فرما مدد تا جمع گردد جواد صفری
-
فقط می خواهم آرام باشم
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:49
فقط می خواهم آرام باشم دست های خدا را بگیرم و تا ثریا برای داده ها و نداده هایش پرواز کنم فقط می خواهم آرام آرام از پنجره ی اتاقم گلهای زرد باغچه را به حرف آورم مثل آمو موسی فقط می خوام تنها و آرام در سکوت غروب مهمان کفترِ چاهی خوابیده بر شاخه ی توت باشم وبه دروغ بگویم لانه ای نیست و پرندهای همه رفته اند فقط می خواهم...
-
دیریست که همصحبت و همراز تویی
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:48
دیریست که همصحبت و همراز تویی با خلوت دل همیشه دمساز تویی یک عمر به انتظار تو میمانم در باور من شنبهی آغاز تویی حسن عباسی
-
چیزی برایم نمانده
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 11:46
چیزی برایم نمانده جز یک مشت شعر بی قیمت، با خطوطی پر از حسرت و نرسیدن .. چمدانم در دست با دست نوشته هایی که رخت سیاه بر تنشان کردم نیک می دانم شعر هم روزی از من خسته خواهد شد وتنها دارایی این مرد خسته که ناخواسته مسافر شد بر باد خواهد رفت مرتضی حامدی
-
کجایید ای خردمندان عالم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:24
کجایید ای خردمندان عالم دهید یاری به فرزندان آدم بتابید همچو نوری در شب تار کنید تیمار این اوضاع بیمار که هر کاری به اهلش واگذارید خرد را جانشین جهل سازید زمین سازید ز عدل و داد آباد بشر سازید ز ظلم و جور آزاد رفاه و امنیت شادی سلامت کنید معیار خوبی حکومت جواد صفری
-
از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:22
از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم وز دست جدا شده ز تن می ترسم ای بغض نفس گیر تو هم یاری کن کز غنچه ی پرپر به کفن می ترسم پروانه آجورلو
-
خداوندا
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:21
-
آن نگاه طول و درازم لب های شیرینت را از دوربخورد
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:20
آن نگاه طول و درازم لب های شیرینت را از دوربخورد لنگ ظهر لرزه به تنم افتاد و قلبت سرد شد این همه فاصله که از دور برهر دوی ما می رسید همه چبز بی سر صدا بین ما به اتمام نرسید با نگاه خورشید نیمی از نقش جهان زین بابت پُرنور گشت گرچه نور خورشید نیمی از خاور رو روشن نما می کرد در واپسین روز دلم با نگاه شادو شیرین با سر و...
-
ای آنکه دلی به رنگ دریا داری
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:19
ای آنکه دلی به رنگ دریا داری محبوب خدایی و خدا را داری من مدعی ام که خاک کوی توشفاست بر زخم بشر زحق مداوا داری از بس که عزیزی تو گل باغ نبی در قلب و دل و دیده ما جا داری در خاطر عاشقان نه بل در همه جا از عشق و وفا رنگ تولا داری ابن الکرمی و باب حلم و کرمی چون حضرت موسی ید بیضا داری اعجاز تو این بس که تو در هر دوجهان...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:15
-
سالها سینه گذرگاه تب و باران بود
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:13
سالها سینه گذرگاه تب و باران بود کهنه سرباز مقاوم به سر ِ پیمان بود وقت بحران تب عشق میان گریه حال معشوق شبیه گذر طوفان بود راز تنهایی او در پی هر بحرانی شاید از سختی اندوه و غم و عصیان بود کاش عاشق ز پی تکه ی دلداری عشق دل معشوق کمی هم ز پی ِ جبران بود وقت دیدار ِ رخ ِ دلبر ِ رعنا ، عاشق چون خریدار زبان بسته ی در...
-
جنگل ندارد زبانی مگر عریانی
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:12
جنگل ندارد زبانی مگر عریانی باگیسوانی آشفته رقصان وچشمانی سبز که طعنه به دریای آسمان زده است سکوتم را بکش با فریاد دکمه هایت خود اشارتی دگرگونه است ابوطالب احمدی
-
نکنم شکایتی من،زجفای دشمنانم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:11
نکنم شکایتی من،زجفای دشمنانم منِ دل شکسته نالم،زخطای دوستانم به درونِ سینه آتش،سرِخشم آشنایان شده شعله وربجانم،که بسوزد استخوانم دلِ خودبه هرکه دادم،به تمسخرم گرفته به کنایه هامداوم،زندآتشی بجانم زجفایِ بیوفایان،بنگربه اشک چون خون که بسانِ ابر هردم،بچکدزدیدگانم نه اُمیدآرزویی،به چه این دلم کنم خوش که دگر نمانده...
-
موجِ آتش آمد و عشق روان رقصان کرد
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:10
موجِ آتش آمد و عشق روان رقصان کرد هستی و مارا باهم بکران یکسان کرد جان ما دلواپس از عشق روان حیرانست موجِ آب آمد و جان را بروان درمان کرد رضا فریدونی