-
رو مکن به آسمان و هی نگو آه ای خدا
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 12:06
رو مکن به آسمان و هی نگو آه ای خدا آنچه میگردی به دنبالش همینجاست به خودآ به خودت آ به خودت آ به خودت آ ای همه که خبر در کنج خلوت هست و نه در همهمه ای مکان و ای زمان و ای جهان ای جانشین من نگاه پشت چشمان توام خود را ببین هر چه دل میگوید آن است با خیالت دم نزن تو یقین و باوری بیرون بیا از شک و ظن تیشه زن بر آن خدایی که...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 12:00
-
خیالِ با تو نشستن، جوازِ معتبرم شد
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:53
خیالِ با تو نشستن، جوازِ معتبرم شد شبی که از تو گذشتم، شروعِ دردِسرم شد شبی که بی تو نشستم، ستارهٔ سحرم رفت زِ خود گذشتم و دیدم، بدونِ تو ضررم شد تمامِ زندگی ام از تو بودو بین که چه آسان مُرورِ خاطره ها، ناله هایِ بی ثمرم شد به دامِ عشقت اسیرم، اگر چه عبدِ حقیرم شروعِ غفلتِ من از نهادِ بی هنرم شد صدایِ قهرِ تو را در...
-
مرا از من گرفتی با دو چشم خیس باران
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:51
مرا از من گرفتی با دو چشم خیس باران چرا کردی به جانم قصد کشتن را تو اسان نیازم را چه حاجت بوده بربازار گرمی مگر رازم نکرده چشم هشیارت نمایان ترا من چون طبیبی برسر بیمار دیدم ندانستی دلم باشد دچارت مست ونالان چه شبها آمدم کویت به دلداری شتابان مگو آماده کردم صحنه بر روی خیابان به قلبم وعده دادم تا که مجنونش نخوانم...
-
هستی معلم است و جهان از معلمی
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:48
هستی معلم است و جهان از معلمی نام از معلم است و نشان از معلمی در جای جای خاطره ها رد پای او نقش که مانده در دل و جان از معلمی مانند شمع بزم فروزان جمع عشق پرتوفشان که بوده؟ امان از معلمی نون و قلم حکایت شان معلم است بالا گرفته شرح و بیان از معلمی او وارث به حق ردای پیمبری است دنیا گرفته تاب و توان از معلمی جایی برای...
-
شهادت
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:46
-
از عشق تو یکباره دلم سوخت تنش را
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:44
از عشق تو یکباره دلم سوخت تنش را چون یک نخ ِسیگار که اَفروخت بدنش را تا قصه ی دلدادگی اش فاش نگردد چون غنچه ی نورسته ببسته دهنش را برداشت ترک چینی دل در ره دلدار ای دل به تماشا بنشین بند زدنش را دُردی کش ومست آمده این دل که بگوید یار ست که آتش زده دشت ودمنش را قاضی به هوسبازی... ولی متهمش کرد نادیده ونشنیده گرفت هم...
-
تمام توانم را گذاشته بودم تا درستش کنم
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:42
تمام توانم را گذاشته بودم تا درستش کنم بی محبا خودم را در تمام حفره هایِ عمیقِ مسیر رها میکردم تا بلکه یک سطح هموار بسازم برای بودنش، یک جاده صاف و طولانی وسط یک دشت زیبا... بی خبر از آنکه مسیرمان بر روی گُسل بنا شد و راه هزار آوار نامیده شد شیرین پناهی
-
مانند یک بذر از دل زمین می رویم
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:41
مانند یک بذر از دل زمین می رویم جوانه هدیه ای است که باران برایم به ارمغان می آورد درخت می شوم به عشق تو و در هر فصل از سال برایت پاییز می شوم تمام برگ های تنم را هدیه می کنم به قدم هایت تو با آمدنت بهار را به من مژده خواهی داد و آنگاه با تو شکوفه می زنم با تو بهار می شوم مجید رفیع زاد
-
ما در مسکنت خود با رفتار سرد
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 11:39
ما در مسکنت خود با رفتار سرد که خود بر خود رحم نکرد چرا کردی مدارا بر منی که نبود حق من شکرت ای مردِمرد نیست درین جهان چون تو روشن خرد که ذاتت است مهم با معرفت منفرد که میدهی نجات از شر گرفتاری با شما موفق خواهیم شد ای پیر با خرد سپاست که گر نبودی گهی تو می کشیدم دادی از درد آن درد کسری غلامی
-
میتوان با اخم تو یک جنگ را آغاز کرد
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 12:04
میتوان با اخم تو یک جنگ را آغاز کرد یا که عشقت را به نوعِ دیگری ابراز کرد میتوان فرهاد شد با تیشهی شیرین عشق بیستون را عاشقانه مظهر اعجاز کرد در مسیر حافظ و سعدی به قدر یک قدم میتوان با شعر خود تا قلهها پرواز کرد میشود در داستان لیلی و مجنون عشق حق مجنون باشی و مانند لیلی ناز کرد پیرو ستارخان باشی اگر با جان و...
-
این ساقه آشناست با زخم داس ها
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:59
این ساقه آشناست با زخم داس ها خاکسترم عصاره ی شعری دوباره است می روید از غبار تنم، برگ یاس ها یک کهکشان طلوع، در غروب ستاره است. در پیله ها تنم، محبوس درد و خون فردا شکوفه می دهد بخت درخت صبر پروانه در تلاطم موجی است بی سکون لبخندِ رنگیِ است، عتابِ سوادِ ابر گرگان بادیه ها، هار می شوند وقتی که یوسفی نفسش در شماره بود...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:57
-
بی مایه ترین عاشق دیوانه تو بودی
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:52
بی مایه ترین عاشق دیوانه تو بودی اندر کف نامحرم بدکار تو بودی هر روز زما عشق طلب کرده و دیدار شب در پی عیاشی اغیار تو بودی در برق نگاه تو فقط حیله گری بود روبه صفت و گرمی بازار تو بودی مکاره بازار شلوغی تو در این شهر افسونگر و جادوگر و طناز تو بودی انگشت عسل گشت که جان گیری و افسوس دندان زده انگشت ،و خونخوار تو بودی...
-
بیابه مشهدالرضا
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:50
بیابه مشهدالرضا صفای عاشقانه بین طواف کن حریم عشق، بهشت را بهانه بین بیا به مشهدالرضا بهشت کبریا ببین به خاک بوسی درش کشیده آسمان جبین بیابه مشهدالرضا که میزبانت او بود عزیز قلب فاطمه او ضامن آهو بود بیابه مشهدالرضا تو درد خویش چاره کن دراین سرای رضوی خدای را نظاره کن بیابه مشهدالرضا کریم و مقتدا رضاست شفای قلب عاشقان...
-
آیه
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:48
-
چشمان غرق نورت ، آسمانی ست
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:44
چشمان غرق نورت ، آسمانی ست لبان نازت ، تن پوش شاپرک اناری نقش و تندیس تن عریانت حنایی سور و سازت همه خانگی دل و روحت ابدی خانه خیالم با توست رویا یم پیش پای چشمان توست با تو بودن نقطه پایان نیست حیات تو بهشتی ست اگر ناز و آوازت هم یکجا خدایست تو حوری تو نوری تو خورشیدی من اما آن مومیایی عشق تو کوچک چو موم به دستت...
-
مثل سهراب رفتم بقالی
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:42
مثل سهراب رفتم بقالی پرسیدم عشق خرواری جند؟ شعر انباری چند؟ گفت بردار ببر مجانی چند خیابان زودتر عشق مثقالی جان شعر را حرفی اشک به من دیوانه سهل غالب کردند سیدعلی موسوی
-
دلتنگی به تنگ آمده بود
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:19
دلتنگی به تنگ آمده بود از عقربهی ساعتی که از زمان جا مانده و تیک تیک تیکش تکه تکه شده در لحظه لحظهای که دیگر نیست عنکبوت جایت را بافته بود و من با لمس غُبار نشسته بر میزی که آغاز لمس دستانت بود تو را در آینه دیدم که چشمهایت دلتنگی را در کاسهی چشمم ریخت و لبریز تو شدم... کی بر میگردی تا دوباره سیراب...
-
زیر نور ماه،
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 11:15
زیر نور ماه، پلاک خانهی تو، چهاردهست لیلا طیبی
-
عشق یعنی در خودت پیدا شدن
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:29
عشق یعنی در خودت پیدا شدن عاشق هر کس بجز لیلا شدن عشق یعنی اتفاقی از درون عاشقی کردن نه از روی جنون عشق یعنی خط زدن بر خط و خال عاشقی کردن نه از روی خیال عشق یعنی دیده را واقع بدید عاشقی کرد و ز دنیا دل برید عشق یعنی بر هوس خطی کشید عاشقی یعنی ز دنیا پر کشید عشق یعنی مادرت در خنده ها عاشقی یعنی جدا از فتنه ها عشق یعنی...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:16
-
سرشار شدم آنگاه که خود را از خویش
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:15
سرشار شدم آنگاه که خود را از خویش خلع کردم و چه تضاد زیباییست که عقل دل بیدار و عشق در سر ، خواب ست و این آغاز رویت ربانی ست همین خداوار شدن گفت تو از ادعای خدایی طفره رو تا من معماهای جهان را به فکر بکر خویش حل کنم که کنش روح ، رشد ست اگر زمین غمگین ست و کوه تنها و درخت ، صخره بیا به از وراء ، به ماورا ء میدانی همیشه...
-
مکن کج راهی،عاقبت نادان خطابت میکنند
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:13
مکن کج راهی،عاقبت نادان خطابت میکنند مکن لج بازی،بی عافیت گویان عذابت میکنند واقعا نادان مباش،زخم ها را مرهم ی بگذار آتش پرستان،سرخ زغالی در دیدگانت میکنند حاتم محمدی
-
گفت شاعر گاهی عشق از درد دوری بهتر است
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:11
گفت شاعر گاهی عشق از درد دوری بهتر است آری اما این صبوری مثل تیغ خنجر است گر نبینی اول روز آن رخ زیبای او کور می گردد دو چشمت ؛ روز ، روز کیفر است می شود از راه دوری دل به چشمت خوش شود ؟ در گمانم این شبیه یک جهاد اکبر است جا نمی گردد تمام درد هایم توی دل جای آنها در درون حجم صدها دفتر است خسته ام از هر چه این دنیا...
-
بهار
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:10
-
در من هزار نور به بیداد مرده اند
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 12:05
در من هزار نور به بیداد مرده اند اکنون کدام نور مرا سایه می کند ؟ حمید رضا یعقو ب زاده
-
از توبه های هرشبه خستهام
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 11:59
از توبه های هرشبه خستهام از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام از این من خراب به ظاهر بدون نقض از روزگار پر از درد ساکت خود خستهام بی این که بخواهم ادامه را از این مسیر ادامه دار خستهام از این که صرف نکردم عمرم را به جستو جوی یار از این بی کسی مزمن خستهام روحی ملتمس در جسمی ناتوان از این تناقض بدون راه حل خستهام...
-
و گفتی برو ...
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 11:57
و گفتی برو ... و آنقدر رفتم که دیگر نمیدانم کجا هستم لیلا مقدس
-
جنگ جهانی سوم
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1403 11:56
جنگ جهانی سوم خیلی وقت پیش تمام شده است؟ و ما داریم مَجازن جان های همدیگر را بر تنهامان تعویض میکنیم رامین یوسفی