-
کجایید ای خردمندان عالم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:24
کجایید ای خردمندان عالم دهید یاری به فرزندان آدم بتابید همچو نوری در شب تار کنید تیمار این اوضاع بیمار که هر کاری به اهلش واگذارید خرد را جانشین جهل سازید زمین سازید ز عدل و داد آباد بشر سازید ز ظلم و جور آزاد رفاه و امنیت شادی سلامت کنید معیار خوبی حکومت جواد صفری
-
از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:22
از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم وز دست جدا شده ز تن می ترسم ای بغض نفس گیر تو هم یاری کن کز غنچه ی پرپر به کفن می ترسم پروانه آجورلو
-
خداوندا
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:21
-
آن نگاه طول و درازم لب های شیرینت را از دوربخورد
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:20
آن نگاه طول و درازم لب های شیرینت را از دوربخورد لنگ ظهر لرزه به تنم افتاد و قلبت سرد شد این همه فاصله که از دور برهر دوی ما می رسید همه چبز بی سر صدا بین ما به اتمام نرسید با نگاه خورشید نیمی از نقش جهان زین بابت پُرنور گشت گرچه نور خورشید نیمی از خاور رو روشن نما می کرد در واپسین روز دلم با نگاه شادو شیرین با سر و...
-
ای آنکه دلی به رنگ دریا داری
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:19
ای آنکه دلی به رنگ دریا داری محبوب خدایی و خدا را داری من مدعی ام که خاک کوی توشفاست بر زخم بشر زحق مداوا داری از بس که عزیزی تو گل باغ نبی در قلب و دل و دیده ما جا داری در خاطر عاشقان نه بل در همه جا از عشق و وفا رنگ تولا داری ابن الکرمی و باب حلم و کرمی چون حضرت موسی ید بیضا داری اعجاز تو این بس که تو در هر دوجهان...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:15
-
سالها سینه گذرگاه تب و باران بود
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:13
سالها سینه گذرگاه تب و باران بود کهنه سرباز مقاوم به سر ِ پیمان بود وقت بحران تب عشق میان گریه حال معشوق شبیه گذر طوفان بود راز تنهایی او در پی هر بحرانی شاید از سختی اندوه و غم و عصیان بود کاش عاشق ز پی تکه ی دلداری عشق دل معشوق کمی هم ز پی ِ جبران بود وقت دیدار ِ رخ ِ دلبر ِ رعنا ، عاشق چون خریدار زبان بسته ی در...
-
جنگل ندارد زبانی مگر عریانی
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:12
جنگل ندارد زبانی مگر عریانی باگیسوانی آشفته رقصان وچشمانی سبز که طعنه به دریای آسمان زده است سکوتم را بکش با فریاد دکمه هایت خود اشارتی دگرگونه است ابوطالب احمدی
-
نکنم شکایتی من،زجفای دشمنانم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:11
نکنم شکایتی من،زجفای دشمنانم منِ دل شکسته نالم،زخطای دوستانم به درونِ سینه آتش،سرِخشم آشنایان شده شعله وربجانم،که بسوزد استخوانم دلِ خودبه هرکه دادم،به تمسخرم گرفته به کنایه هامداوم،زندآتشی بجانم زجفایِ بیوفایان،بنگربه اشک چون خون که بسانِ ابر هردم،بچکدزدیدگانم نه اُمیدآرزویی،به چه این دلم کنم خوش که دگر نمانده...
-
موجِ آتش آمد و عشق روان رقصان کرد
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 12:10
موجِ آتش آمد و عشق روان رقصان کرد هستی و مارا باهم بکران یکسان کرد جان ما دلواپس از عشق روان حیرانست موجِ آب آمد و جان را بروان درمان کرد رضا فریدونی
-
چون طعم شیرینِ
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:15
چون طعم شیرینِ اناری سرخ، هدیه کن بر کوچه پس کوچه های پائیزی دلم، لحظه ی دیدارت.... اعظم حسنی
-
تو هم اگر جای من بودی
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:14
تو هم اگر جای من بودی با شیار سقف دوست میشدی رنگ میدیدی بر تن دیوارها مور مور از بنیادِ پوست میشدی پاس میداشتی نور پنجره را محو چیزی که پشتِ اوست میشدی میفهمیدی چرا شبها بیدارم اگر با خبر از آنچه آرزوست میشدی با نقطههای کور در بد نشینی خالق آنچه که نیکوست میشدی ساحر زیباییها تردستِ پاکدست راستتر از هر چه...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:12
-
توی اوج پول و قدرتم باشیم
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:11
توی اوج پول و قدرتم باشیم هر دقیقه دو نفس روزی چند وعده غذا روزی هشت ساعت به خواب نیاز داریم از زمین و آسمون توی خطر از یه لحظه دیگه هم بی خبر دست آخرم از این دنیا میریم پس بیا تا وقت داریم کاری کنیم با گذشت و بخشش و مهربونی لذت زندگی خوب و قشنگ و حس کنیم لذتی که ما ازش جون میگیریم لذتی که پر و بال ما میشه ما رو تا...
-
الههی عشق و نگهبان شب است
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:10
الههی عشق و نگهبان شب است عمق نگاهش را که دیدم کوکب است این حکایت آشنایی با شب است غریبه چشمان با خواب، تن در تب است میلاد محمدیاری
-
حال خوب
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:06
-
باشد که مرا باده نمکگیر کند
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:03
باشد که مرا باده نمکگیر کند از حاجتِ بیهوده مرا سیر کند... جانرا به جوانیش عطا خواهم کرد ساقی گذری اگر بر این پیر کند... حسنکریمزاده
-
جانسوز ترین لحظه عمرم به سرآمد
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:02
جانسوز ترین لحظه عمرم به سرآمد وانگه که از گم شده ی من خبر آمد شد خرمن آفت زده ام سبز دگر بار چون در شب آشفته ی چشمم سحر آمد خوردم من از این هجر بسی خون جکر ها وزداغ تو جان بر لب خون بر جگر آمد ان دام چه بیهوده تنیدم سر راهت وان دانه ناچیز عجب مختصر آمد خوش باش که بی دان دراین دام فتادن تیریست که از سوی قضا و قدر آمد...
-
آن سیه رویـان که بهتان می زنند
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 12:00
آن سیه رویـان که بهتان می زنند از نفـاق است دم ز قرآن می زنند ذره ای اخـلاق نـدارنـد در عمـل با چه رویی حرف ز ایمان می زنند سلیمان ابوالقاسمی
-
گرچه گفتنش برایم سختست،
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 11:58
گرچه گفتنش برایم سختست، اما در حضور ستارهها من ماه را دوست دارم . رها فلاحی
-
در تُنگ نگاه تو وو..
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 12:07
در تُنگ نگاه تو وو.. باله های نمناکم هوایت را در برگرفته در امتداد نفس هایت آشفتگی گیسوانی پریشان زده ام کرد تا غروب چشم هایم درآسمان شهر تو می بتابم بدو ن اینکه پلک بزنم و من در این پرده تماشاچی خنده های زیبایم ای آفریگار شعرهایم ای سبک نگارشم هستی ام در آغوش بهار توست ... و من از آزرم نگاهت بهشت را سپری می کنم...
-
اینجا سراب آرزوهای بر باد رفته است
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 12:05
اینجا سراب آرزوهای بر باد رفته است آواز بغض های بر خون نشسته است اینجا سکوت نغمه ز فریاد می زند هر کس برای میل دلش داد می زند اینجا دگر سر عاشق به دار هاست عاشق شوی منزل تو کنج غار هاست اینجا نه درد معنی درد و نه دلخوشی لبخند روی لب بزنی آه و ناخوشی اینجا تو را به مسلخ و فریاد می برند دادی شود به خنجر بیداد می برند...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 12:05
-
در تکاپوی دلم
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 12:03
در تکاپوی دلم قایقی خواهم ساخت ببرد پیش تو افکارم را... من و مرغان مهاجر اینجا به تو می اندیشیم و تو در گوشه ی دلگیر اتاق قاب خالی مرا می بینی... تو پر از خاطره ای می رسد باز دلم پیش دلت و تو خواهی خندید من در آیینه ی چشمان تو خواهم رقصید و چه زیبا دلم آوار دلت خواهد شد چه صفایی دارد که تو باشی و من و ثانیه ها......
-
این حس دل انگیز
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 12:01
این حس دل انگیز همان عشق اهورایی و پیری قشنگی است که از موهبت دولت یار است دیوانگی و دلبری با حضرت دلدار که دچار است یک عمر، که کم نیست این قصه قشنگ نیست...؟ سپیده رسا
-
زخم هایت
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 11:59
-
برایم سیب ها را دست چین کن
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 11:58
برایم سیب ها را دست چین کن سرخ سرخ برای آمدنت هر روز سبدی کنار رودخانه بی سیلاب رها میکنم شاید باران ببارد در سبد خالی بی جانم و رها از هر ستیزی سیب شوم در کلام تو شاید روانه شود قطره ای بر بلورین سپیده دم بی گناهی ام و شاید خنجر باشی در گلوگاهم سرخ سرخ و زبان حقیقت ام شدی ابدی صدای شکستن نور می آید به گمانم برایم سیب...
-
رد تو
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 11:57
رد تو درست مثل رد پای ماهی برآب است خودت رانشان بده شب شد ابوطالب احمدی
-
سلامت میکنم
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 11:56
سلامت میکنم تا بدونی حتی اگر فرسنگ ها ازت دور باشم باز سلامتی ات را میخواهم چرا صبح سلامت میکنم چون همه انرژی خوب جهان در صبح جمع میشه پس تو هم بپذیر که سلامتی تو درمان همه دلتنگی هامه پس دلتنگی من سلام من سیاوش دریابار
-
حکم صادر کن برای این دل عاشق پرست
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 11:55
حکم صادر کن برای این دل عاشق پرست در هوای عشق تو، من گشته ام ، چون بت پرست پر ز حرفم ،ساکتم چون بی دفاعم ،حکم مجرم را نویس نازنینا می نویسم داستان عشق تو با چشم خیس رحم نکن به قلب من ، حکم مرا سریع بزن عاشق و دیوانه شدم ، با من از عقل حرف نزن حبس ابد حکم دهی بر دل دیوانه ی ما، من نکنم شکایتی عاشق مبتلا منم، قاتل جان...