یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سالها سینه گذرگاه تب و باران بود

سالها سینه گذرگاه تب و باران بود
کهنه سرباز مقاوم به سر  ِ پیمان بود

وقت بحران تب عشق میان گریه
حال معشوق شبیه گذر طوفان بود

راز تنهایی او در پی هر بحرانی
شاید از سختی اندوه و غم و عصیان بود

کاش عاشق ز پی تکه ی دلداری عشق
دل معشوق کمی هم ز  پی ِ جبران بود

وقت دیدار  ِ رخ ِ دلبر ِ رعنا ، عاشق
چون خریدار زبان بسته ی در دکُان بود

طالب صلح شده بهر رفاقت اما
سینه اش وقت جدل مامن صد پیکان بود

حال او وقت خداحافظی ناهنگام
مثل یک بچه ی بی مادر سرگردان بود


فریما محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد