ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
به نظاره نشسته ام
تدفینم را
میان ذهن مالیخولیایی متن
پیوسته
در انتهای چشمانم
میرازایش خود را می نویسم
مهدیسا_عباس_نژاد
رخداد من است
در گلوی آتش..
هر جا که
آتشفشانی
سرریز می کند
پروین_نگهداری
گاهی وقتها باید
رفت، رفت، رفت
یک خیابان دراز را گرفت
تا آخرین نفس رفت
پیچید به یک کوچهی باریک
و ناپدید شد...
عباس معروفی
آه!
ای عزیزترین...
وقتی تو هستی...
همهچیز هست، همهچیز...
از ماسهها تا زمان...
از درخت تا باران...
پابلو نرودا
تو که نمی دانی
اما آدمی به نقطه ای می رسد ..
که پی می بَرد قرار نیست هیـــــچ
اتفاق تازه ای رخ دهد اما ..،
صَبر می کند .
صَبر ، می کند .
صَـبر ...
پوریا_نبی_پور
درست وقتى که
کرم ابریشم فکر کرد که زندگیش
تمام شده است،
شروع به پرواز کرد...!
گذشته دروغى بیش نیست و خاطره بازگشتى ندارد و هر بهارى که میگذرد دیگر برنمیگردد
و حتى شدیدترین و دیوانه کننده ترین عشق ها نیز حقیقتى ناپایدار است!
صد سال تنهایی
گابریل گارسیا مارکز