یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان
دل داد زد
دیوانه من میبینمش
استاد شهریار

تو بر کرانه‌ی عالم

تو بر کرانه‌ی عالم
درون خویش به یغما فتاده‌ای
که «ز این هزار هزاران
یکی نگفت که بر شانه‌ات چه می‌گذرد.»

محمد مختاری

سال بلوا

من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه‌ی تاریخ است؟

و چرا آدم‌ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچ کس نیستم.


از کتابِ سال بلوا
عباس معروفی

دلم یک باغ پر نارنج..ـ

دلم یک باغ پر نارنج..ـ
دلم آرامش تُرد و لطیف صبح شالیزار
دلم صبحی...
سلامی...
بوسه ی...
عشقی...
نسیمی...
عطر لبخندی...
نوای دلکش تار و کمانچه از مسیری دور حتی
دلم شعر سراسر "دوستت دارم"
دلم دشتی از آویشن و گل پونه می خواهد...

خودت باش

به ما یاد ندادن خودمون باشیم فقط
ازمون خواستن بهترین باشیم
بهترین ماشین
بهترین خونه
زیباترین صورت
ایده آل ترین اندام
منطقی ترین ازدواج
بی نقص ترین رابطه
بالاترین نمره
میلیونی ترین درآمد
محبوب ترین
یه روز
زیر بار این همه "ترین" له میشیم
شاید اون موقع بقیه بفهمن "خودت" بودن بهتر از "ترین" بودنه ....

من تو را برای شعر برنمی گزینم

من
تو را برای شعر
برنمی گزینم
شعر ، مرا برای تو برگزیده است

در هشیاری به سراغت نمی آیم
هر بار
از سوزش انگشتانم درمی یابم
باز نام تو را ، می نوشته ام.

حسـین منزوی

مهربانی

در معبدی گربه ای زندگی
می کرد که هنگام عبادت راهب ها
مزاحم تمرکز آن ها می شد.
بنابراین استاد بزرگ دستور داد
هر وقت زمان مراقبه می رسد
یک نفر گربه را گرفته و به
ته باغ ببرد و به درختی ببندد.
این روال سال ها ادامه پیدا کرد
و یکی از اصول کار آن مذهب شد.
سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت.
گربه هم مرد.راهبان آن معبد
گربه ای خریدند و به معبد آوردند
تا هنگام عبادت به درخت ببندند
تا اصول عبادت را
درست به جا آورده باشند.
سال ها بعد استاد بزرگ
دیگری رساله ای نوشت درباره ی
اهمیت بستن گربه هنگام عبادت!!
بسیاری از باورهای ما اینگونه
به اصل و قانون تبدیل می شوند. اگر
نتوانی روی زمین بهشت را پیدا کنی ،

در آسمانها نیز نمی توانی آن را بیابی …
خانه خدا همین نزدیکی است
و تنها اثاث آن مهربانی است .... ♡

الا ای همنشین دل

الا ای همنشین دل
که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم
که بی یاد تو بنشینم...