ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
حافظ
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
وقتی با خودم خلوت میکنم مثل اینه که بیرون رفته باشم
تو خودم گم میشم...
گردش میکنم...
درون آدم خیلی بزرگه
آنا گاوالدا
کاغذهای زیادی
را دیدهام
که سیاه شدهاند
افسوس
کلمهها
کفافِ این همه فاصله را نمیدهند
فاصلهی انسانی تا انسان دگر.
__سیدمحمد مرکبیان
می ترسم تیر بارانم کنند !
همه فهمیده اند
به چشم هایت
ایمان آورده ام
محمد_جنت_امانی
دریا
به دلتنگی ساحل
موج و صدف می بخشد
تو چه بخشیدی
به سکوت این شب ها
جز حسرت و آه
((محمد شیرین زاده))
از کجا آمده بودم
که اشکهای تو
در چشمهای من بود
و واژههای دریا را
بر برجهای باد
مینوشتم
و در چشمهای تو
گم راه می رفتم؟
((شاپور بنیاد))