یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

"الفبای حق ‌کُشی"

"الفبای حق ‌کُشی"

- خانم "الف" به بانک می‌رود. نوبت می‌گیرد.
شماره‌اش ۱۳۵ است.


همان‌جا دوستش را می‌بیند که سه ساعت زود تر از او آمده

و دو شماره در دستش دارد. یکی ۲۴ و یکی ۲۵.


شماره ۲۵ را از او می‌گیرد و کارش را زود تر از ۱۱۰ نفر دیگر انجام می‌دهد

و خوشحال بانک را ترک می‌کند.


- آقای "ب" راننده تاکسی است.
هر روز دقایقی را فریاد می‌زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند.
امروز باران شدیدی می‌آمد.
آقای "ب" کسی را سوار نمی‌کرد و می‌گفت که فقط دربست می‌رود.

- خانم "پ" پنجره را باز می‌کند و زیرسفره‌ای را داخل کوچه می‌تکاند.

- آقای "ت" در اتوبان می‌بیند که همه‌ی ماشین‌ها در ترافیک سنگینی هستند.

وارد شانه‌ی خاکی می‌شود و از چند صد نفر جلو می‌زند و بعد به داخل صف ماشین‌ها می‌آید.


- خانم "ث" فروشنده است.
کیفی می‌فروشد با قیمت ۲۰ هزار تومان.
توریستی از همه جا بی‌خبر می‌آید که کیف را بخرد. قیمت را می پرسد. در جواب می‌شنود: ۶۰ هزار تومان.

- آقای "ج" کارمند است. در ساعتی که اوج کار است و مراجعین صف کشیده‌اند،

در اتاقش را بسته، چایی می‌ریزد و می‌نشیند کنار همکارش برای گپ زدن.


این مثال ها را تا آخرین حرف الفبا هم می‌شود ادامه داد.
یک لحظه با خودتان رو راست باشید و بپذیرید که همه‌ی ما به اندازه "توان‌مان" متجاوزیم

و دیکتاتور و ضایع کننده‌ی حق دیگران.


حالا شما بیا و این مردمی که تجاوز به حق دیگری را هر روز و هر روز تمرین می‌کنند

بگذار به عنوان مسئول یک کشور. اختلاس، دزدی و سواستفاده، طبیعی ترین نتیجه‌ی ممکن خواهد بود.

رفته ای از بر ما

رفته ای
از بر ما
چشم به راهیم بیا...

اما دلم در آتش بود و

اما دلم در آتش بود و
سوزندگیِ این آتش را
در گلوی خود احساس می‌کردم...

از سردی و رخوت دیرین

از سردی و رخوت دیرین
به بهار برگشته‌ام
به عطر مدهوش‌گر ِاقاقی
به شور ِاردیبهشت
به آغاز بارش
به قرار ِبی‌قراری‌ها
و زیر پنجره‌ی عشق
دوباره " مرا ببوس " می‌خوانم
نه برای آخرین بار
برای هزار هزار تکرار ِبسیار
و زندگی باز
بر سلوک عاشقانه‌ی خویش
به سمت چشمان تو جاری می‌شود
دست افشان و مجنون وار ...

#نیلوفرثانی

تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه

تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه
تو بودی که گفتی چمن می‌دَود
تو گفتی که از نقطه‌چین‌ها اگر بگذری
به اَسرار خواهی رسید...

لااقل عشق

اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند ،
لااقل عشق
از زندگی نجاتمان خواهد داد ...!

#پابلو_نرودا

خدا رو شکر سوراخش سمت ما نیست.

خدا رو شکر سوراخش سمت ما نیست.

مرﺩﻫﺎ ﺑﻪ آن‌چه

مرﺩﻫﺎ ﺑﻪ آن‌چه
ﺩﺳﺖ نیاﻓﺘﻨﯽ می‌دﺍﻧﻨﺪ
ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ.