یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وطن من پیشانی توست

وطن من
پیشانی توست
پس مرا گوش ده
که تو را می‌گویم
مرا ترک نکن
چونان گیاهی ، پشت حصارها
چونان کبوتری مهجور
مرا ترک نکن
چونان ماه دل‌شکسته
چونان سیاره‌ای که میان شاخه‌ها به گدایی افتاده‌ست
مرا ترک نکن
آزاد در حزن خویش
با دستانی که خورشید را جاری می‌کند
از دودکش سلول من
مرا زندانی کن
و اگر از آن منی
عادت کن به سوزاندن من
به آتش عشق من
به سنگ‌هایم

به زیتونم
به پنجره هایم
به خاکم
وطن من ، پیشانی توست
پس مرا گوش ده
که تو را می‌گویم
مرا ترک نکن


« شاعر : محمود درویش »

من از آن‌هایم،

من از آن‌هایم،
آن‌هایی که حین دوست داشتن
می میرند...


محمود_درویش

عاشق که می شوی

عاشق که می شوی
تمام جهان نشانی از معشوقه ات دارند
یک موسیقی زیبا
یک فنجان قهوه‌ی تلخ
یک خیابان خلوت و ساکت
جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست
که آواره شدنش هم زیباست
مردن در عاشقی هم زیباست


محمود_درویش

متولد شدم تا دوستت داشته باشم ..

"انّی وُلدْتُ لکی أحبَّکْ"

متولد شدم تا دوستت داشته باشم ..

محمود درویش

متولد شدم تا دوستت داشته باشم ..

"انّی وُلدْتُ لکی أحبَّکْ"

متولد شدم تا دوستت داشته باشم ..

محمود درویش

اگر آهسته در گوشم بگویی دوستت دارم

نه نثر ، نثر خواهد بود
و نه شعر ، شعر
اگر آهسته
در گوشم بگویی
دوستت دارم


محمود درویش

مترجم : بابک شاکر

اگر آهسته در گوشم بگویی دوستت دارم

نه نثر ، نثر خواهد بود
و نه شعر ، شعر
اگر آهسته
در گوشم بگویی 
دوستت دارم 


محمود درویش

مترجم : بابک شاکر

گمان می‌کردم آنکه دوستم دارد،

‌گمان می‌کردم آنکه دوستم دارد، حتی اگر غرق در تاریکی‌ هم باشم دوستم خواهد داشت؛
حتی اگر پر از زخم باشم، حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم،

او با وجود همه این‌ها دوستم خواهد داشت، اما نه!

هیچکس خود را به مخاطره نمی‌اندازد و دستش را داخل چاه نمی‌برد. تاریکی تنها برای ماست.


محمود درویش