ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
در دوئل میان عقل و دل،
عقل
ماشه را کشید
دل
به خاک افتاد!
با خون دل بود
که پرچم عشق،
بالا رفت
عقل، بر زمین افتاد!
فرشته سنگیان
شب که می شود
ماه،
سلامِ خورشید را
به دریا
به زمین
به آدم ها
می رساند
تا آنها یادشان نرود
که همیشه
نوری هست
تا با آن
دل شان روشن بماند!
فرشته سنگیان
به اقتدارِ یک غنچه
در فصل شکفتن
عزمم راسخ است
برای از بهار گفتن!
فرشته سنگیان
گلویم
دلتنگِ آواز سردادنست
و زبانم الکن!
دهان که باز می کنم
آه است
که آواز سرمی دهد!
شبنم
بی صدا
مژگانم را تر می کند
و
آرام آرام
گریه ام
گل می کند!
فرشته سنگیان
با اشتیاق
هر شب
کنارِ دروازه یِ شهرِ خواب،
منتظر می ماند
تا بلکه باز
ببیندش!
فرشته سنگیان
مهر آمده!
پای تخته می آیم
گچی سپید برمی دارم
و اسمِ تو را
بر روی تمامِ سیاهی ها
می نویسم!
آرام می شوم؛
انگار
پاییز
قبل از زمستان
بهار را نشانه گرفته است!
فرشته سنگیان