یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در چرخش تاریخ، چه سرخورده چه سرخوش

در چرخش تاریخ، چه سرخورده چه سرخوش
دنیا نه به جمشید وفا کرد، نه کوروش

آسوده‌ام از آتش نیرنگ حسودان
از تهمت سودابه بری باد، سیاوش

ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرط حیات است توحش


ای دل! من اگر راز نگهدار تو بودم
این چشمه‌ی خشکیده نمی‌کرد تراوش

من بی تو سرافکنده و دم‌سردم و دلخون
ای عشق! سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش

"فاضل نظری"

موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد

موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه‌ است به شب اما نه
شب که این قدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق‌شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یک‌دل شده با عشق، فقط می‌ترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من
من خودم خواسته‌ام کار به این‌جا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری‌است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد


- فاضل نظری

هم از سکوت گریزان

هم از سکوت گریزان
هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم
چنین چرا بیزار ؟!


فاضل نظری

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

*شعر از «اکنونِ» فاضل نظری

هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!

طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توست
ای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!

زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!

مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!

پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!


یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!
این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!

*شعر از «اکنونِ» فاضل نظری