یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آمد چراغ شمش که بخواب قمر برفت

آمد چراغ شمش که بخواب قمر برفت
آمد فراق عشق که بتاب دگر برفت
ازعشق سخن مگو که سوخت روانمان
آهسته مینویسم که خون ازجگربرفت
پاشیده شد رنگ خون بجان هر سخن
فرزانه ای بیامدوافسانه ای گهر برفت
تاریخ را ورق بزن که ظالمان زشتمان
نامی رابکشتند چون خامی بدر برفت
از پست و مقام‌ اندیشه های پستشان

خوبان به زندان و خوابی بسر برفت
ای جعفری مپرس سخن ازدیو روزگار
رستن بباید چون رویش از هنر برفت
چشمم به راه هست و سپیده منتظر
خورشیددرخشید و ماه از خزر برفت

علی جعفری

من که در اوج صبا عاشق قرآن شده ام

من که در اوج صبا عاشق قرآن شده ام
از غمو هزن تو من فاتح عرفان شده ام
زنده آرید صدف از کف دریا به جنون
منکه دیوانه آن ساحل احسان شده ام

بذرنیکی توبده رویش آن خاطره هاست
من که از خاطره هاعاشق انسان شده ام
صحبت از یار و نگاه گل روی توبجاست
با ملاییک تو ببین وارد بستان شده ام
سجده ات میکنم آخر تو ببین آمده ام
منکه شیطان توام در به درجان شده ام
امتحان گر بکنی راه خطا نیست بخوان
صحبت ازعشق بکن وارد بهتان شده ام
جعفری راه سخاوت چه شود ریشه بدل
منتظرباشو ببین رویش مرجان شده ام
با سپیده سخن ازعشق بگو بیمار است
منکه درمان توام نسخه فراوان شده ام

علی جعفری

هرسایه از او در دل من خانه می‌کند

هرسایه از او در دل من خانه می‌کند
گویاکه سایه ها به دلم لانه  می‌کند
شاهزاده عشقم و پرنسس میشوی
زلف تو را  چه  کسی شانه می کند
زیباست جمال تو ای  نازنین بهشت
من ناز تو میکشم و دل دانه می‌کند
شادی به چه آید که نیستی در برم
افلاک میروم برای چه هانه  میکند

امروز که برای تو جان  میدهم  بدان
از جعفری مپرس سپیده قانه میکند

علی جعفری

با خبر باش که مرا ضربه عشقی زده اند

با خبر باش که مرا ضربه عشقی زده اند
استرس های مکرر به چه کشتی زده اند
دل خوش ازحادثه ها غرق تماشا کردند
درداین بارشکستم به چه هشتی زده اند
حسرت دوری عشق کرده دلم رامخدوش
من که بیمار توام بخت  سرشتی زده اند
صحبت ازدکتر و از راه علاجش چه کنم
ازروانکاوی عشق صحبت زشتی  زده اند
من که مجنون تو ام حال  مرا  خود  دانی
گر خلاصم نکنی دشنه به خشتی زده اند
راه سی ساله من بین که چه هادیده دلم
می شود دید چرا طرح بهشتی  زده اند
حاکما درحرم عشق چه ظلمی شده است
بخت و اقبال مرا طرفه به نشتی زده اند
جعفری ضربه عشقی که تورا کرده جنون
با سپیده چه کنی ضربه زشتی زده اند


علی جعفری

بیاعاشق شویم و کمی به فسانه ها برویم

بیاعاشق شویم و کمی به فسانه ها برویم
بیا عاقل شویم و همی به بهانه ها  برویم
آنجا که رویای تو دیده ام همیشه به سرم
دستم  بگیر  و هممیشه به ترانه ها برویم
بوسیدن از روی تو راکرده اند حرامم لیک
از دست شرع میگذرم  به کرانه ها  برویم
من  عاشق تو بوده ام ورفتی به غریبه ها

من هم غریب نیستم و به خانه ها  برویم
درداخل مترو نشسته ام و اشکم چو سیل
سی سال گریه کرده ام به جوانه ها برویم
خواهم نوشت ای سپیده شعرهای رنگینم  
خورشیددیگری شده ام به زمانه ها برویم
هرگز فراموشت نخواهم کرد از اندیشه ام
اندیشه ای گم کرده ام به رسانه ها برویم
صاحب سخن دیوانه نیست عاشق تواست
تفسیرمیکنم شعرخودرا به کمانه ها برویم
پژمرده شدگل یاس و گل  نسترن به شرح
شرحی بده مرا که چگونه به لانه ها برویم

علی جعفری

برخیز و دستم بگیر بیا برویم بر حصار عشق

برخیز و دستم بگیر بیا برویم بر حصار عشق
دل می تپد و در گیر شده است برقرار عشق
فرقی ایست میان من و تو در عالم سرشت
عالیست سرشت تو بشویم هم جوار عشق
از گوشه این عالم وجود بر خواسته انقلاب
شوریست فتاده انقلابی هم در کنار عشق
مینا چگونه سخن می کند از شهر آرزو ببین

فرداست که من هم شده ام هم قطار عشق
تاریخ تکرار می شود از گوشه کنار هر سخن
غوغاستکه خط به‌خط شده‌ام صحنه دارعشق
مخلوق چه می‌کندکه در مقابل معبود روزگار
محو است این ظلمی که شده بر آشکار عشق
ای جعفری بیا و غمگین مباش تو به وصل دل
اینجابیاکه سپیده هم شده است هم دیارعشق


علی جعفری