یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رفتن علت نیست

رفتن علت نیست

معلول تمام ماندن‌هایی‌ست

که گوشه اتاق فرسوده می‌شوند

از کسی که می‌خواهد برود

نباید چیزی پرسید

هرکسی که پا دارد می‌رود

 

 

"رسول یونان"

زندگی یعنی تو

زندگی یعنی تو
آن چه را باید می‌ فهمیدم
فهمیدم
ماه
زیباتر از همیشه می‌ تابد

دیگر دنبالت نخواهم گشت
رد پای تو به قلبم می‌ رسد

رسول_یونان

دلم ، برای تو تنگ شده است،

دلم ، برای تو تنگ شده است،
اما نمی‌دانم چه کار کنم!
مثل پرنده‌ای لالم؛
که می‌خواهد آواز بخواند
و نمی‌تواند...

رسول_یونان

عشق

عشق
ادم را به جاهای ناشناخته می برد
مثلا به ایستگاههای متروک
به خلوت زنگ زده ی واگن ها
به شهری که
فقط انرا در خواب دیده
وقتی عاشق شدی
ادامه این شعر را تو خواهی نوشت...

"رسول یونان"

نیامدنش را باور نمی‌کنم

نیامدنش را باور نمی‌کنم

غیر ممکن است او نیامده باشد

حتماً، حالا

زیر باران مانده است

و ناامید و خسته

در خیابان‌ها قدم می‌زند

من به باز بودنِ درها مشکوکم


رسول یونان

ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ

ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﻗﺎﺏ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ
ﺍﮔﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﻤﯽ‌ ﺗﺎﺑﺪ
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺗﻮﺍﻡ
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭ ﻣﺮﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺳﺖ
ﺯﯾﺮ ﭘﻠﮏ ﮐﺎﺑﻮﺱ‌ ﻫﺎ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺁﯾﺪ

ﺭﺳﻮﻝ ﯾﻮﻧﺎﻥ
*****


بادها در پاییز بی‌رحم‌تر می‌وزند

بادها در پاییز بی‌رحم‌تر می‌وزند
بعید نیست
آدم‌ها را با درخت‌ها اشتباه بگیرند

زود به خانه برگرد...
زیاد بیرون نمان!
این بادها
اگر کلاه را ببرند
به فکر بردن سرها می‌افتند

رسول یونان