ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من دنیای واقعی را دوست دارم
زیستن در ناممکنها بیهوده و غمانگیز است
نمیشود از رنگ دریا ماهی گرفت
نمیشود از عکس درختان میوه چید
برکههای رویا، پرندگان را سیراب نمیکنند
مرا ببخش
فراموشت کردم
نمیتوانستم به دیواری در دوردستها
تکیه کنم!
رسول_یونان
قطارها
همیشه وسوسه انگیزند،
یعنی همیشه جایی بهتر
از اینجا وجود دارد...
رسول یونان
هرشب خواب می بینم
سقوط می کنم از یک آسمانخراش
و تو از لبه ی آن
خم می شوی و
دستم را می گیری
سقوط می کنم هرشب
از بام شب
و اگر تو نباشی
که دستم را بگیری
بدون شک
صبحگاه
جنازه ام را
در اعماق دره ها پیدا می کنند
رسول یونان
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند
رسول یونان
من تنهایم بیتو
هیچکاری نمیتوانم بکنم
دیگر شعر هم نمیتوانم بنویسم
و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازندهای
که با دستهای بریده به پیانو مینگرد...
رسول یونان
احساس می کنم
جنگل
به طرف شهر می آید
احساس می کنم
نسیم در جانم می وزد
احساس می کنم
می شود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قایق راند
همه این احساس ها را
عشق تو به من بخشیده است
رسول یونان
دیگر با صدای بلند نمیخندم
با صدای بلند حرف نمیزنم
دیگر گوش نمیدهم
به صدای باد
دریا
پرنده
پاورچین پاورچین می آیم و
میروم
بیسروصدا زندگی میکنم
تو در من به خواب رفتهای
رسول یونان