یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من دنیای واقعی را دوست دارم

من دنیای واقعی را دوست دارم
زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم‌انگیز است
نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت
نمی‌شود از عکس درختان میوه چید
برکه‌های رویا، پرندگان را سیراب نمی‌کنند
مرا ببخش
فراموشت کردم
نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها
تکیه کنم!

رسول_یونان

قطارها همیشه وسوسه انگیزند،

قطارها
همیشه وسوسه انگیزند،
یعنی همیشه جایی بهتر
از اینجا وجود دارد...


رسول یونان

هرشب خواب می بینم

هرشب خواب می بینم
سقوط می کنم از یک آسمانخراش
و تو از لبه ی آن
خم می شوی و
دستم را می گیری
سقوط می کنم هرشب
از بام شب
و اگر تو نباشی
که دستم را بگیری

بدون شک
صبحگاه
جنازه ام را
در اعماق دره ها پیدا می کنند

رسول یونان

آدم ها می گذرند

آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند

رسول یونان

من تنهایم بی‌تو هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم

من تنهایم بی‌تو
هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم
دیگر شعر هم نمی‌توانم بنویسم
و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازنده‌ای
که با دست‌های بریده به پیانو می‌نگرد...


رسول یونان

احساس می کنم جنگل به طرف شهر می آید

احساس می کنم
جنگل
به طرف شهر می آید
احساس می کنم
نسیم در جانم می وزد
احساس می کنم
می شود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قایق راند
همه این احساس ها را
عشق تو به من بخشیده است


رسول یونان

همه چیز در حال خراب شدن است

همه چیز در حال خراب شدن است
مثل قلعه ی شنی در مسیر باد
زیبایی تو کودکانه بود
همین طور عاشق شدن من
عشق ما به پایان می رسد
مثل یک بازی غم انگیز
و غروب
ما را به خانه هایمان بر می گرداند
با زخم هایی بر تن و
و قطره اشکی در چشم

رسول یونان

تو در من به خواب رفته‌ای

دیگر با صدای بلند نمی‌خندم
با صدای بلند حرف نمی‌زنم
دیگر گوش نمی‌دهم
به صدای باد
دریا
پرنده

پاورچین پاورچین می آیم و
می‌روم
بی‌سروصدا زندگی می‌کنم
تو در من به خواب رفته‌ای


رسول یونان