-
من یک جای دنیا خیلی خوشبختم..
جمعه 30 مردادماه سال 1394 10:38
من، یک جای دنیا خیلی خوشبختم در چارچوب قاب عکس دونفرهمان ! "نسترن وثوقی"
-
تو بیا آینه باش
شنبه 24 مردادماه سال 1394 10:04
سال ها رفته و باز تپش گرم ترین خاطره ها می فشارد دل خاموشم را به تو می اندیشم و به آن ثانیه هایی که گذشت و به بی تابی قلبی که شکست تو بیا باران باش و بر این تازه گل خسته ببار تو بیا آتش باش تو بیا جاری باش تو بیا باور کن عشق هم حس غریب تپش آینه هاست تو بیا آینه باش
-
من شعرهایی دارم که
شنبه 17 مردادماه سال 1394 10:21
من شعرهایی دارم که گروه خونی شان گره میخورد به چشمهایت که گاهی میخندند گاهی نمیخندند و گاهی آنقدر مثبت میشوند که نفع هر دوی ما در بیتو بودن، منفیست. " روجا چمنکار"
-
شلوغی پیاده رو
جمعه 9 مردادماه سال 1394 09:40
گاهی شلوغی پیادهرو بهانهی خوبیست که دستهای کسی را برای همیشه گم کنی "لیلاکردبچه"
-
من قدیمی بودم..
جمعه 2 مردادماه سال 1394 09:58
من قدیمی بودم پلی با سی و سه چشمِ گریان وقتی از من میگذشتی قصری آتش گرفته که ویرانیاش را تماشا کردی و رفتی مقبرهی پادشاهان که هُرم سینهی بردهها هنوز درونش زبانه میکشد دیواری چینخورده دور خودم کناره جادهی مفروش پروانههای مرده افسوس حتی نسیم بال پروانهای میتوانست به حالم بیاورد من قدیمی بودم تو فردا از من که...
-
از این راه شوم ،گرچه تاریک است
سهشنبه 30 تیرماه سال 1394 09:50
از این راه شوم ،گرچه تاریک است همه خارزار است و باریک است ز تاریکیم بس خوش آید همی که تا وقت کین از نظرها کمی... نیما یوشیج
-
از دور تو را دوست دارم
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1394 10:14
از دور تو را دوست دارم بی هیچ عطری آغـوشی لمسی و یا حتی بوسهای تنها دوستت دارم از دور ... " جمال ثریا "
-
برای تو بوده است سکوت من..
شنبه 20 تیرماه سال 1394 10:10
برای تو بوده است سکوتِ من در سالیان دراز و اینک برای توست که میگویم از سکوتِ گذشتهام .. " بیژن جلالی "
-
من تنها می شوم تو تنها
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 09:42
من تنها میشوم تو تنها ... نه، این فعل حذف به قرینه معنا نمیشود میدانم نمیشوی ... "گروس عبدالملکیان"
-
روح سردرگم من
جمعه 12 تیرماه سال 1394 09:34
روح سردرگم من بوی جنگل دارد و نگاه تو در آن آتشی میکارد چشم تو پنجرهی مرموزیست کاش میدانستم پشت این پنجره کیست کاش میدانستم چه کسی در تو اقامت دارد کاش آتشی بودی و میسوزاندی علف هرزهی تردیدم را چشمهای بودی و میرویاندی دانهی خفتهی امیدم را .. " عباس صفاری "
-
سنجاق سرم از عشق چیزی نمی فهمد
سهشنبه 9 تیرماه سال 1394 15:17
سنجاق سرم از عشق چیزی نمی فهمد فقط همین را می داند چگونه وقتی تو می آیی زیباترم کند. "الهام اسلامی"
-
فقط میشود هوسَت کرد!
جمعه 5 تیرماه سال 1394 09:02
مثلِ قاچی از ماه نشسته در سفرهی شب. فقط میشود هوسَ ت کرد! "رضاکاظمی"
-
برفی که میبارید من بودم
دوشنبه 1 تیرماه سال 1394 09:43
برفی که میبارید من بودم تو را احاطه کردم در برت گرفتم گونههایت را نوازش کردم شانههایت را بوسیدم و پاره پاره ریختم پیش پای تو بر من پا گذاشتی کوبیدهتر سختتر محکمتر شدم تابیدی به من آب شدم "شهاب مقربین"
-
تنها بودم اما بودا نبودم..
دوشنبه 25 خردادماه سال 1394 09:45
تنها بودم اما بودا نبودم و نیلوفری ارغوانی در سینهی بلورینم نمیتپید .. در هر زندان دنیا زندانی فراموش شدهای و در هر گورستان جهان عزیزِ به خاک سپردهای داشتم و تنها بودم مثل ماه که کوتاهتر از تنهایی من دیواری نیافته بود .. " عباس صفاری "
-
درِ خانهات به دریا باز میشد
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1394 09:00
درِ خانهات به دریا باز میشد و دریا خانهی من بود . یکبار به آب زدی وُ عمریست پیِ تو میگردم . "رضاکاظمی"
-
214
جمعه 15 خردادماه سال 1394 09:07
کاش ... کاش در خانه خود نشسته بودیم و هوای سفر نمیکردیم جادههای دنیا از کف دست تو میگذشتند به موهایت که دست کشیدی ما در تاریکی گم شدیم ! "رسول یونان"
-
213
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 15:12
با من حرف بزن مثل یک پیراهن نارنجی با روز مثل وقتی که ابر صرف شستن یک سنگ می کند .. مثل وقتی که صرف ِ همین شعر می شود با من حرف بزن مثل یک بازی در وسط تابستان و به چیزی فکر نکن .. " غلامرضابروسان "
-
212
یکشنبه 10 خردادماه سال 1394 15:21
هی خانم که خیره نگاه میکنی لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام ؟ شرم نکن من درد تو را میفهمم من هم به یاد او به ابرها و آدمها حتا به دیوار خیره شدهام هرچه دلت میخواهد نگاه کن. "علیرضا روشن"
-
211
سهشنبه 5 خردادماه سال 1394 09:21
درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ، کبریت بىخطر شدم ، و سیگار زنى را در آشپزخانه کوچکش روشن کردم ، که از درخت تصویرى میان قاب پنجره در خاطر داشت . زن شعلهام را فوت کرد و حادثه با ابعاد کوچکترى تکرار شد طوفان و برگ هایم ؛ خاطرات پیشپا افتاده پاییز طوفان و شاخههایم ؛ خاطرات شکستهاى غمانگیز طوفان و دیگر حتى کلاغى...
-
210
جمعه 1 خردادماه سال 1394 09:37
بیش از این خستهات نمیکنم پیر میشوی . بیش از این نگاهت نمیکنم خسته میشوی . "ایرج صف شکن"
-
208
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 08:44
و در آغاز کلمهای نبود تا نسبتم را با تو مشخص کند با اینحال راه افتادم شانهبهشانۀ مردی که کسرۀ نسبت به هیچجایی نداشت و همیشه از جیب هایش بوی بلیت یکسره میآمد آن روز هم که دستهایم را رو به مقصد نامعلومی تکان دادم کلمهای نبود تا بدانم نامِ وضعیّتِ روحی ام چیست با اینحال میدانستم خداحافظی کلمهایست که نسبتِ...
-
207
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1394 09:18
دلتنگ آغوش ت...حتی سرد.. من به تنهایی زیرپوستی یک اسکیمو ایمان دارم.. تنها اوست که.. قدر یک آغوش سرد را هم میداند..! "هومن شریفی"
-
206
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1394 15:50
شب آمد، آفتاب خانه ها باش بیا و تکیه گاه شانه ها باش نسیم دلکش اردیبهشتی ! تسلای دل پروانه ها باش "حبیب نظاری"
-
205
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1394 14:58
امام صادق (ع): به خدا قسم 3 چیز حق است: هیچ ثروتی براثر پرداخت صدقه و زکات کم نمیشود.. اگر در حق کسی ستمی شود و او بتواند تلافی کند اما خویشتنداری نماید... خداوند در عوض به او عزت بخشد.. و هیچ بنده ای درِ خواهشی را به روی خود نگشاید.. مگر این که دری ا ز فقر به رویش باز شود.. "بحارالانوار"
-
204
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1394 10:14
هزار سال پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند دلتنگِ تو بودم، انگار هزار سال منتظر بودم بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس برایم دست تکان بدهی، تا این شعر را برایت بنویسم . " لیلا کردبچه "
-
203
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1394 09:27
همه در دنیا کسی را دارند برای خودشان: خسرو و شیرین لیلی و مجنون ویس و رامین پیر مرد و پیرزن تو و اون من: و تنهایی…
-
202
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1394 09:49
-
201
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1394 15:59
گره ی کور خورده ای با خاطراتم آنقدر که بر حول دقایقم پیچیدی تو رفته ای و زمان در من ایستاده !!! فرناز فرید
-
200
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 16:17
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﻧﮑﻦ .. ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭا ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄﺎﺏ ﻧﮑﻦ ... ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .. ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﺎﻥﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .....
-
199
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 15:27
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گِلی شد و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود ولی نشد ... بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت : این لباس چِرک مرده...