یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در آستانه ی شنیدن بانگی آشنا ز دور دستها

در آستانه ی شنیدن بانگی آشنا ز دور دستها
جان تهی کردم از آنچه اهلی نیست
و به بار بر بستم در این بی بالی سرد
شاید این راه که می روم...
شکیبای دردانه هایی است که ندیده ام هنوز.


مهدی مومنی مقدم

ای با خبر از سِر غیب

ای با خبر از سِر غیب
از سلسله وجود خود
مرا محک مزن
پشت پرده ها غوغایست
یک پشت پرده نشین من
همدلم کن آینه الهی
فقیرم از درک معانی
تا آرام و کودکانه
دعایی نجوا کنم
خدایا ، خدایا ، ...
پوشاننده عیوب
پرده ها را از رویمان بالا مزن


نازی سبزواری جوزانی