یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یادم آید که شبی ، مست ز میخانه شدم

یادم آید که شبی ، مست ز میخانه شدم
همدم و همنفسِ یار ، به کاشانه شدم

هم پریشان شدم و سوخته بال و پرِ من
من که در تاب و تبِ عشق چو پروانه شدم


نساء قنبری

از تو پرسیدم غمم لبریز شد

از تو پرسیدم غمم لبریز شد
فصل تنهایی من پاییز شد

ارغوان چشمهایت رنگ باخت
غم به دنیای دلم آویز شد


ناله برگی به زیر پای تو
زنگ رفتنهای بی پرهیز شد

دل ،اناری سرخ اما پر ترک
خون سرخم در غمت سرریز شد

فصل پاییز و سقوط برگها
بی تو دنیایم عجب غم ریز شد


آخرین فصل خیالت سر رسید
نام فصل مردنم پاییز شد

علیرضا تقی زاده ثمر

من از پایان تلخ این ملاقاتها چه بیزارم

من از پایان تلخ این ملاقاتها چه بیزارم
خیال کردی نمی فهم و یا مثل تو بیمارم

من از شبهای پر درد زمان آخرین بارم
که از تیر و کمان تو دو زخم به یادگار دارم

اگر یادت مرا باشد که میدانم به باد داری
ز رفتار پلید تو هزار و یک نشان دارم

اگر در سر تفکرهای باطل را بغل کردی
من از اعماق این افکار خبرهای نهان دارم

مرا شوقی نمانده باز به دیدار جمال تو
که از دیوار بی مهری هزاران ترس به جان دارم

برو جایی اقامت کن نباشد ردی از نامت
من باران دو صد شکوه به خالق جهان دارم


اصغر بارانی

شبی را خواب من میل خوشی نیست

شبی را خواب من میل خوشی نیست
همان روز است که بی تو نفسی نیست

منی بودم که اندر دل بمردم
تو رفتی و دگر بال و پری نیست

اگر برگردی و دیگر بمانی
در این عالم دگر میل غمی نیست

تویی جان و جهان و هر چه که هست
اگر باشی ز من میل کمی نیست

بمان و تا ابد پیش دلم باش
که با هر لحظه دوری غم کمی نیست

تو را دادم به دست یار ای دوست
که جز او هیچکس یار و بری نیست

تو گر ماندی بمان ای هم نفس جان
که گر باشی ز فرحانی غمی نیست

تویی باز آمد تنها و دوری
اگر جانی بماند هم سری نیست

ز دوری دلت پیر و شکسته
تو مهری و نباشی سروری نیست

بیا اند دلم بال و پری باش
که بی بال پرم دیگر کسی نیست

نمانی گر دگر جانم رود من
که از هر ثانیه یاری دگر نیست


رقیه نصیری

عشق که دلش می گیرد

عشق که دلش می گیرد

تنها زبان شرح آن

گریهٔ باران ستُ بس

پرویز صادقی

هوا ،هوای بهاری، نگاه مبهم وباران

هوا ،هوای بهاری، نگاه مبهم وباران
دلم هوای تو کرده ،نشسته در غم و باران
وکوچه های دلم ،پر شد از شمیم تووقتی
رسید موسم گل بوسه های مریم و باران
بخوان برای دل من ،برای غربت لبخند
که زخم خورده ترینم ،ببار مرهم و باران
و هدیه کن نفست را ،ترانه های بهاری
به خواهران صمیمی،شکوفه،شبنم وباران
کنار پنجره تنها،سکوت خانه و گریه

چه ماجرای عجیبی میان آدم و باران

سمیه خانی فراشبندی

سوز سرما

سوز سرما

پوست تنهایی ام را جیغ میکشد

جهان ترک برمیدارد

تکه تکه

هزار تکه

و تو خودت را

قطره قطره

در آیینه می چکانی

و باز

زندگی

گلوله هایش را

در چشم صدایت

خالی میکند

دهانم را گم میکنم .....

باید پناه بگیرم

در پس فریادی بلند

میخواهم زنده بمانم .


شهلا گرگانی