یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از تو پرسیدم غمم لبریز شد

از تو پرسیدم غمم لبریز شد
فصل تنهایی من پاییز شد

ارغوان چشمهایت رنگ باخت
غم به دنیای دلم آویز شد


ناله برگی به زیر پای تو
زنگ رفتنهای بی پرهیز شد

دل ،اناری سرخ اما پر ترک
خون سرخم در غمت سرریز شد

فصل پاییز و سقوط برگها
بی تو دنیایم عجب غم ریز شد


آخرین فصل خیالت سر رسید
نام فصل مردنم پاییز شد

علیرضا تقی زاده ثمر

شب سهم من و خواب تو و قصه و رویا

شب سهم من و خواب تو و قصه و رویا

ای از تو نوشتن شده کار من تنها

من بی تو نشستم که مگر باز بیایی

تا نور فشانی تو به تاریکی شبها

در موسم گل مانده ام و جای تو خالی

ای آمدنت مژده زیبایی فردا

باران زد و پاییز شد و از تو خبر نیست

من منتظر آمدنت مانده ام اینجا

ای حسرت نادیده ایام جوانی

من پیر شدم در تب اما و مبادا


علیرضا تقی زاده ثمر