یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عطر بهار نارنج در باغچه دل

عطر بهار نارنج در باغچه دل
همانند طراوت عاشق شدن
زیبا و دلچسب بود
کودکی در آرزوی عشق ورزیدن
به گلدان شمعدانی کنار لبه حوض
سپری شد
به آن عطر یاس
آشفتگی درخت اقاقیا
در آن پیچ و خم گذر زمان
همه شاد و مسرور
خندان و پر شور
پای کرسی پدر بزرگ
دانه ‌های یاقوت انار
اطلسی بالای طاقچه
گرمای قصه های مادر بزرگ
افسانه ای شد در خاطرات ذهن
زیبا صنم
ابرو کمان
زلف پریشان
می گستراند سفره شقایق سرخ
در کنار درخت نارنج
می سپارم
آن برگهای نقش زرد فام
به یادگار فصل سپید
می بویم عطر بهار. نارنج
در کنج تنهایی
می رقصد شاپرک
تازه متولد
بر بالای شاخه
فریاد میزند
آمد بهار نو رسیده


حسین رسومی

بودنت. به تمام دنیا, می ارزد.

بودنت.
به تمام دنیا, می ارزد.
بی تو,
حتی
بهشت هم,
طعمی ندارد؛!


مصطفی رادقره ویس

درشعر مفقودم نشانی از مزارم نیست

درشعر مفقودم نشانی از مزارم نیست
روزی مرا میخوانی این پایان کارم نیست
کوهم که گریه می کند از دوری دریا
یک دامنه مرهم برای ابشارم نیست
بانام انسان بودنم گفتند آزادی
جز جبر چیز دیگری در اختیارم نیست
گم شد تنم زیر غباری که ولم کردی
چون شعر بر سنگ مزاری که ولم کردی
هی دور خود میچرخم و میچرخم و میچر...
غش میکنم توی مداری که ولم کردی
مانند بمبی ساعتی در کیف جاسوسی
کز کرده ام کنج قطاری که ولم کردی
سردرگمم حیله ست یا بخشش..نمیدانم
در دشت من تنها شکاری که ولم کردی!..
من آن قمارم که مرا در عشق می بازی
آنقدر میخواهم تورا که دردسرسازی
هربار نخ دادم تو با سیگار ور رفتی
نخ کش شدم با بادبادک هات در رفتی
هفت آسمانم گرچه دلباز است بعد از تو
اما کسی دلخوش به پرواز است بعد از تو؟!
این خانه هم باور نکرده برنمیگردی..
روی خیابان پنجره باز است بعد از تو
قلبم شبیه پادشاهی بی وزیر خود..
بازیچه ی یک عده سرباز است بعد از تو
با شعرها روزی دلت را میکشم اینجا
پیغمبرت دلخوش به اعجاز است بعد از تو
آآنقدر حبست کرده ام شعرم ورم کرده
فریادهایت خط به خط شاعرترم کرده
...

راضیه_فولادوند

دلم دریاست,

دلم دریاست!
طوفان است !
می‌ کوبد سرش را بر ساحل !

دلم دریاست,
دیرگاهی است,
قایقی میخواهم از جنس خیال !
و کلبه ای ؛
در آن سوی دور دست ها!
دور از هیاهوی باد و باران و عقربه های ساعت!
لمیده در سایه ی دشت !
گره چشمانت را یکی یکی باز کنم !
علیرضا گودرزی

درد میکند

درد میکند
جای زخمی که ز درون است
درد میکند زخم کهنهِ‌ی دل
که دیگر
مالک من گشته
,درد میکند
جای تمام نشدن ها و نرسیدن ها
درد میکند
درد میکند
دردمیکند
و مرا دیگر هیچ نوش دارویی چاره نیست...❤️

محمدصادق‌مرادی