یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از قافیه چشم تو تنگ آمده ام مصرع زیبا

از قافیه چشم تو تنگ آمده ام مصرع زیبا
بر دفتر شعرم به جز اوصاف تو نیست ای همه رویا

از ثانیه ها می گذرم من به خیالت
چون عمر تویی چه غم از گردش دنیا

در چشم تو صدها رخ مجنون به بند است
در بند تو گرفتار منم ای همه لیلا

گر جام شراب شوری و مستی ندارد
ما مست نگاه تو شدیم خوشه حمرا

شب هم به تمنای تو شب شد که هر شب
چون ماه بتابی بر این گنبد بالا

در پیچ و خم زلف تو باید که رها شد
بخشم به گیسوی تو من هر دو جهان را

حیران نشود هرگز از دست تو آزرده
از دل فغان دارم, ای داد از دل شیدا


مصطفی دادپور

چوب خطت چون دلم پراست

چوب خطت
چون
دلم
پراست
اما
آن
به
بدهکاری
واین
به
طلبکاری !


پرشنگ بابایی

ماه و آدم یه نیمه تاریک دارند

ماه و آدم یه نیمه تاریک دارند
که به هیچکس نشون نمیدن
واسه دیدن نیمه تاریک ماه
باید دورش زد

اما نیمه تاریک آدم رو وقتی میبینی
که دورت زد

فرزان لهراسبی

با تو ایمنم

با تو ایمنم
و با تو سرشارم از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانه‌هایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم ...

محمدرضا عبدالملکیان

دیوار را برای جدایی کشیدند!

دیوار را برای جدایی کشیدند!
حالا خاطراتم را
بر نقش های آن جستجو می کنم !

غلامحسین افراس

دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست..!

دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست..!
این چندمین شب است که خوابم نبرده است
رؤیای « تو » مقابل « من » گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفـّاشهای پست
رؤیای « من » مقابل « تو » - تو که نیستی!-
[دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست]
دارم یواش واش... که از هوش می رَ...رَ...
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست ↓
هی دست ، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست خسته شده از هرآنچه هست..!
یا علم یا که عقل... و یا یک خدای خوب...
« باید چه کار کرد ترا هیچ چی پرست؟! »
من از...کمک..!...همیشه...کمک..!...خسته تر... کمک..!!
[ مامان یواش آمد و پهلوی من نشست ]
« با احتیاط حمل شود که شکستنی ... »
یکهو جیرینگ..! بغض کسی در گلو شکست!


سیدمهدی موسوی

دستانم بوی عشق می دهند

دستانم

بوی عشق می دهند

بوی انار و خرمالو ،

آنقدر که کوچه های پاییز را

دست در دست خیالت

قدم زدم !!