یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

جای من خالی است جای من در عشق

جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت

جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را !؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم !؟...

محمدرضا عبدالملکیان

با تو ایمنم

با تو ایمنم
و با تو سرشارم از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانه‌هایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم ...

محمدرضا عبدالملکیان

با تو ایمنم

با تو ایمنم
و با تو سرشارم از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانه‌هایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم ...

محمدرضا عبدالملکیان

ودیگر جوان نمیشوم

ودیگر جوان نمیشوم
نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو
و دیگر به شوق نمی آیم
نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو

چه نامرادی تلخی
و دریغا
چه تلخ تلخ فرو میریزم
با سنگینی این غربت عمیق در سرزمین اجدادی خویش
و مگر فراموش میشود


محمدرضا عبدالملکیان

بیم از حصار نیست

بیم از
حصار نیست
که هر قفل بسته را
با دست‌های‌ روشن تو می‌توان
گشود...

محمدرضا عبدالملکیان

جای من خالی است ....

جای من خالی است ....
جای من در عشق ...
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار ...
جای من در شوق تابستانی آن چشم...
جای من در طعم لبخندی ....
که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی ....
که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است ....
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ...
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم ...

محمدرضا_عبدالملکیان

با تو ایمنم

با تو ایمنم
و با تو سرشارم از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانه‌هایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم ...


محمدرضا_عبدالملکیان

غافلگیرم کردی درست مثل شعر

غافلگیرم کردی
درست مثل شعر
در دلم نشستی
درست مثل عشق
و به من جانی تازه بخشیدی
درست مثل جوانی
تعجب می کنم
نکند تو آنی
نکند تو همانی

محمدرضا_عبدالملکیان