یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قدمی چند نمانده که به یلدا برسیم

یلدای منی جان منی چشمه صفا شد
غوغای منی عمر منی چلّه رها شد

یلدا شب اسرار درازی که مدید است
گیسوی پریشان رخ بیدار تو وا شد

آجیل و اناری که به شب خورده شود هم
شه نامه بخوان فال به حافظ که نوا شد

کوک است نوایت که بخوانی غزلم را
(گل در بر و می در کف و معشوق) روا شد
این شعر سعیدا که غزل خوان شما بود
تقدیم به هر مست شب چلّه شما شد

سعید مصیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد