یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش هرگز تو را نمی دیدم

کاش هرگز تو را نمی دیدم
آن وقت
نه بغضی در گلویم بود
نه دل شدگی
و نه مشتی شعر


واهه آرمن

آنچه مرا پیر کرد

آنچه مرا
پیر کرد
حسرت هایم نبود
امیدهایم بود...

زینب احمدی

آغوشت را کوک کن

آغوشت را کوک کن
مثل سازی خوش نوا
می‌خواهم امشب
میان دستانت
بر هر سازی
که تو بر تنم می‌زنی
برقصم...


صابر ونکی

کجاست مرهم دستت که بازخسته ترینم

کجاست مرهم دستت که بازخسته ترینم
تورا که روح بهاری،خزان زرد نبینم

کجاست ساحل چشمت ، بگو که تن بسپارم
کجاست قایق قلبت ، دمی در آن بنشینم

تو مثل آبی دریا زلال و پاک ، ولی من
سوار موج پریشان که می‌زند به زمینم

زمانه بین من و تو ، نهاده فاصله هارا
تو آن طراوت صبحی، من آن غروب حزینم

تو اوج قله ی شوقی ومن درخت کویرم
تو درنهایت شادی ومن همیشه همینم

دلم هوای تو دارد ، بیا که تا دمِ آخر
سر قرار خیالی، گل از لب تو بچینم

مهین خادمی

می خوانیم به نام کوچکم با زبان پرتقالی

می خوانیم به نام کوچکم با زبان پرتقالی
و عجیب میدهد طعم اصفهان لهجه ات

می رباید لبهایت را
چشم های کهرباییم
من اما زنی گنگ
که از برم
تمام آوازهای گمشده ی ایل را


رزیتا رضایی