یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو لیلی نیستی

تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی


عباس معروفی

آنکه رخسار ترا این همه زیبا می کرد


آنکه رخسار ترا این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

آنکه می داد ترا حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشقِ شیدا می کرد

یا نمی داد ترا این همه بیدادگری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

کاشکی گم شده بود این دلِ دیوانه ی من
پیش از آن روز که گیسوی تو پیدا می کرد

ای که در سوختنم با دلِ من ساخته ای
کاش یک شب دلت اندیشه ی فردا می کرد

کاش می بود به فکر دلِ دیوانه ی ما
آنکه خلق پری از آدم و حوا می کرد

کاش درخواب شبی روی تو می دید عماد
بوسه ای از لب لعل تو تمنا می کرد

عماد خراسانی

من نفهمیدم چرا می نویسم

من نفهمیدم چرا می نویسم
از خودم می گویم
یا از دنیا
برای خودم می نویسم
یا برای دیگران
اینقدر فهمیدم که پای کسی
یا چیزی در میان است
از من و دنیا بیشتر
از من و دیگران بزرگتر

بیژن جلالی

فکر کن عشق به درگاه تو زانو بزند

فکر کن عشق به درگاه تو زانو بزند
خم شود از تو تمنا بکند رو بزند
حضرت عشق بیاید به چنان فر وشکوه
با مژه بر در درگاه تو‌جارو بزند
فکر کن آینه با قلب تو‌ دمساز شود
شانه بر شانه تو، پنجه به گیسو‌بزند
فکر کن ماه بیاید به تمنای دلت
سر به هر خانه وهر کوچه‌وهر سو بزند
یک شبی موقع آرامش تو،وقت سکوت
منجی عشق خودش رابه تکاپو بزند

بی ریا ، سجده کند بر کف محراب دلت
خیمه ای بر سر آن طاق دو ابرو بزند
عشق از کار دلت باز گره باز کند
گرهی از دل تو بر نفس او بزند

فاطمه لشکری

مراببووووووس …

این سلسه‌ی گیسو
مرا به زنجیر کشید
و آنگاه بود که دانستم
اسیر چشمانت شدم
میخواهم برایت «مرا ببوس» بخوانم
اینبار زندانی عاشق زندانبان است
مراببووووووس …

اصغرمصاحب